محل تبلیغات شما



چرا باید یک مسلمان به فکر مسیحی شدن باشد؟

به احتمال قوی جالب ترین جنبۀ ارتباط اسلام و مسیحیت آن چیزی است که قرآن در بارۀ عیسی مسیح می گوید. مطابق قرآن، الله عیسی را فرستاد و او را با روح القدس حمایت نمود (سوره 87:2)، الله عیسی را متعالی ساخت (سوره 253:2)، عیسی پاک و بدون گناه بود (سوره 46:3 ؛ 85:6 ؛ 19:19)، عیسی از مردگان برخیزانیده شد (سوره 33:19-34)، الله به عیسی فرمود تا مذهبی تأسیس نماید (سوره 13:42)، و اینکه عیسی به بهشت بُرده شد (سوره 157:4-158). در نتیجه، مسلمانان مؤمن باید با تعالیم عیسی مسیح آشنائی داشته و او را متابعت کنند (سوره 48:3-49 ؛ 46:5).

تعایم عیسی مسیح توسط شاگردانش در اناجیل به جزئیات به رشتۀ تحریر درآمده اند. قرآن، در سوره 111:5 می گوید که شاگردان تحت الهام روح القدس به عیسی و پیغام او ایمان آوردند. سوره 6:61 و 14 عیسی و شاگردانش را به عنوان معاونین الله معرفی می کند. بنابراین، شاگردان عیسی به عنوان معاونین الله کلام مسیح را به دقت تمام به رشتۀ تحریر درآوردند. قرآن به مسلمانان تعلیم می دهد که تورات و اناجیل را احترام نموده پیروی کنند (سوره 44:5-48). اگر عیسی مسیح پاک و بی گناه بود، پس همۀ تعالیم او حقیقت دارد. و اگر شاگردان مسیح معاونین الله بودند، پس آنچه را از مسیح و تعالیمش به رشتۀ تحریر درآورده اند دقیق و صحیح می باشد.

الله، از طریق محمّد، مسلمانان را در قرآن تعلیم می دهد تا انجیل را بخوانند. الله اینچنین تعلیمی نمی داد اگر اناجیل تحریف شده بودند. با توجه به مندرجات در قرآن نسخه های موجود از انجیل در زمان محمّد صحّت داشته و مورد تأئید الله بوده اند. امروزه هزاران نسخه از اناجیل یافت شده اند که قدمت تعدادی از آنان به 450 سال پیش از زمان محمّد می رسد. مقایسۀ نسخه های بدست آمده از انجیل که قدمت آنها به قبل از محمّد، زمان محمّد، و بعد از محمّد می رسد نشان می دهد که همه (بدون استثناء) دقیقاً با یکدیگر مطابقت دارند. پس هیچ دلیل قانع کننده ای مبنی بر تحریف اناجیل وجود ندارد. بنابراین میتوان اطمینان داشت که همۀ تعالیم مسیح حقیقت است، همۀ آنها بدقت در اناجیل ثبت شده اند، و الله اناجیل را حفاظت کرده است.

در بارۀ مسیح چه چیزهائی در اناجیل مرقوم است؟ در یوحنا 6:14 عیسی اعلام نمود: من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس جز بوسیلۀ من نزد پدر نمی آید.» عیسی مسیح تعلیم داد که او تنها راه رسیدن به خداست. در متی 19:20 او فرمود که مصلوب شده، به قتل خواهد رسید، و روز سوم از مُردگان قیام خواهد کرد. این وقایع چنانکه مسیح فرموده بود رُخ داد و در اناجیل ثبت شد (متی باب های 27 و 28؛ مرقس باب های 15 و 16؛ لوقا باب های 23 و 24؛ یوحنا باب های 19-21). چرا عیسی مسیج، می بایستی اجازه دهد او را به قتل رسانند؟ چرا اصلاً لازم بود خدا اجازه دهد این اتفاق بیفتد؟ عیسی گفت: کسی مُحبتِ بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد.» (یوحنا 13:15) یوحنا 16:3 خاطر نشان می سازد که خدا آنقدر ما را دوست داشت که عیسی را فرستاد تا به جهت ما جان خود را فدا کند.

چرا ما احتیاج داریم عیسی مسیح جان خود را به جهت ما بدهد؟ تفاوت اصلی اسلام و مسیحیت در همین نکته است. اسلام تعلیم می دهد که الله ما را بر اساس سنگینی وزنۀ اعمال خوب و بدمان داوری خواهد کرد. ولی تعلیم مسیحیت این است که هیچکس قادر نیست آنقدر اعمال نیکو انجام دهد که بر اعمال بدش سبقت جسته او را به بهشت ببرد. حتی اگر انسان (به فرض محال) اعمال بدش را تحت پوشش اعمال نیکش قرار دهد، خدا همچنان قدوس، پاک، و عاری از گناه است به طوری که حتی یک گناه را تحمل نخواهد کرد. یعنی حتی یک گناه کافی است که آن خدای قدوس ما را از رسیدن به بهشت باز دارد. الله، اگر کامل و مقدس است، نمی تواند متحمل حتی یک ناپاکی در بهشت شود. بنظر می رسد که این حقیقت هیچ امیدی برای ما بجا نمی گذارد جز سپری کردن ابدیت در جهنم! قدوسیت الله ایجاب می کند که گناه را برای تمام ابدیت محکوم و داوری نماید. به همین دلیل لازم بود عیسی مسیح قربانی گناه ما بشود.

مطابق قرآن، عیسی مسیح عاری از گناه بود. چگونه ممکن است که یک انسان در همۀ طول عمرش مرتکب حتی یک گناه نشود؟ در واقع، این غیر ممکن است. پس مسیح چگونه بی گناه بود؟ عیسی مسیح وجودی بیش از یک انسان بود. خود عیسی مسیح ادعا نمود که خداست (یوحنا 30:10). عیسی مسیح ادعا نمود که همان خدای تورات (عهد عتیق) است (یوحنا 58:8). اناجیل بطور واضح تعلیم می دهند که عیسی مسیح خدای مجسّم است؛ یعنی خدا در قالب جسم (یوحنا 1:1 ، 14).

خدا می دانست که همۀ ما گناه کرده ایم و نمی توانیم وارد بهشت شویم. خدا می دانست که تنها راه برای آمرزش گناهان ما این بود که جریمۀ گناهان ما پرداخت شود. و خدا می دانست که تنها او قادر بود این قیمت گزاف را بپردازد. به همین خاطر خدا انسان شد (عیسی مسیح)، بی گناه زیست نمود (سوره 46:3؛ 85:6؛ 19:19)، پیغامی عاری از خطا تعلیم داد، و برای ما مُرد تا جریمۀ گناهان ما را ادا کند. خدا به این عمل مبادرت ورزید چون ما را دوست داشت و می خواست ما ابدیت را در بهشت با او صرف کنیم. همۀ اینها چه مفهومی برای شما دارند؟ عیسی قربانی کامل گناهان ما است. خدا بخشش و نجات را به ما هدیه می دهد اگر ما به سادگی آن را بپذیریم (یوحنا 12:1) و ایمان آوریم که عیسی همان نجات دهنده ای است که به مانند یک دوست جان خود را برای ما فدا کرد. اگر شما به عیسی مسیح به عنوان نجات دهندۀ خویش اعتماد کنید، او شما را اطمینان خواهد بخشید که برای تمام ابدیت دارای حیات جاودانی در بهشت هستید. خدا گناهان شما را خواهد بخشید، باطن شما را پاک خواهد کرد، روح شما را تازه خواهد ساخت، به شما حیات پرثمر در این جهان و حیات جاودان در جهان آینده خواهد بخشید. چگونه می توان چنین هدیۀ باارزشی را رد کرد؟ چگونه می توان به خدائی که ما را محبت نمود و جان خود را در راه ما فدا نمود پُشت کرد؟

اگر شما مطمئن نیستید به چه چیزی ایمان دارید، شما را دعوت می کنیم که در دعا به خدا بگوئید: خدایا، مرا کمک کن تا حقیقت را بیابم. مرا یاری فرما تا تعلیم و اعتقادات غلط را تشخیص دهم. مرا کمک کن تا راه صحیح نجات را بشناسم.» خدا همواره چنین دعائی را جواب می دهد.

اگر شما مایلید که عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ شخصی خود بپذیرید، به سادگی با او صحبت کنید. در سکوت و یا با صدای بلند به او بگوئید که شما می خواهید هدیۀ نجات در مسیح را از او بپذیرید. اگر می خواهید دعا کنید، میتوانید بگوئید: خدایا، برای محبتی که نسبت به من داری ممنونم. متشکرم که جان خود را برای من قربانی کردی. برای نجاتی که برای من تدارک دیدی ممنونم. هدیۀ نجات در عیسی مسیح را با ایمان می پذیرم و به او به عنوان نجات دهنده ام اعتماد می کنم. تو را دوست دارم و خود را به تو تسلیم می کنم . آمین .

برچسب‌ها: عیسی مسیحمسیحیتنجاتخداقرآن


به عنوان یک مسیحی، چگونه می توانم در زندگیم بر گناه چیره شوم؟

 کلام خدا منابعی را معرفی می کند که ما به وسیلۀ آنها می توانیم درمقابله با گناهانمان، پیروز شویم. در این زندگی زمینی ما هرگز بطور کامل نخواهیم توانست بر گناه غلبه کنیم (اول یوحنا فصل 1 آیه 8) اما غلبه کامل بر گناهان همچنان باید هدف ما باشد. با کمک خداوند و با پیروی از اصول کتاب مقدس، می توانیم بتدریج بر گناه غلبه کرده و بیشر و بیشتر شبیه مسیح شویم.

1) روح القدس: یکی از نعماتی که خداوند به ما بخشیده تا بوسیلۀ آن بتوانیم زندگی مسیحی پیروزمندی داشته باشیم، روح القدس است. در غلاطیان فصل 5 آیه های 16 تا 25 خداوند اعمال جسم را با ثمرات روح القدس مقایسه می کند. در این قسمت از کلام، ما خوانده شده ایم که با روح القدس زندگی کنیم. همۀ ایمانداران روح القدس را دارند، اما این قسمت از کلام خدا به ما می گوید که باید با روح القدس زندگی کنیم و خود را کاملا به او بسپاریم. به این مفهوم که باید کاملا بر اساس آنچه روح القدس از ما می خواهد زندگی کنیم نه بر اساس آنچه جسم از ما خواهد.

تغییری که روح القدس می تواند در زندگی ایماندار ایجاد کند، در زندگی پطرس به خوبی به تصویرکشیده شده است. او کسی بود که قبل از اینکه از روح القدس پُر شود، سه بار عیسی مسیح را انکار نمود؛ آن هم درست بعد از ادعایش مبنی بر اینکه تا سر حد مرگ از مسیح پیروی خواهد کرد. اما بعد از پُر شدن از روح القدس درروز پنطیکاست، خطاب به یهودیان ، او آشکارا و با اقتدار راجع به مسیح سخن گفت.

زندگی کردن با روح القدس به این معنی است که شخص ایماندار مانع کار روح القدس نشود (اول تسالونیکیان فصل 5 آیه 19). در عوض او در پی این باشد که از روح القدس پُر شود و کاملا تحت کنترل او درآید (افسسیان فصل 5 آیه های تا 21). یک فرد ایماندار چگونه می تواند از روح القدس پر شود؟

گناه چیزیست که روح القدس را غمگین می کند و جلوی پرشدن ما از او را می گیرد پس اطاعت از خدا روشی است که با آن می توان از روح القدس پر شد. ما باید دعا کنیم تا خداوند ما را از روح القدس پر کند و باید در کلام او غرق شویم (کولسیان فصل 3 آیه 16) و با اطاعت از دستورات خدا زندگی کنیم. این کار به روح القدس این آزادی عمل را می دهد که بر روی اعمال و افکار ما کار کند.

2) کلام خدا: کتاب مقدس در دوم تیموتائوس فصل 3 آیه های 16 تا 17 می گوید که خدا کلام خود را به ما داده است تا ما را به اعمال نیکو تجهیز کند. این کلام به ما تعلیم می دهد که چطور زندگی کنیم، به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم، و حتی راه غلطی را که در پیش گرفته ایم برای ما آشکار می سازد. کلام خدا به ما کمک می کند تا دوباره به راه درست برگردیم و در آن استوار بمانیم. همانطور که عبرانیان فصل 4 آیه 12 می گوید، کلام خدا زنده و مقتدر است و قادر است پیچیده ترین مشکلات غیرقابل حل انسانی را برطرف نماید. نویسنده مزامیر در مزامیر فصل 119 ودر آیات دیگر، راجع به قدرت کتاب مقدس در تغییر زندگی مردم با ما صحبت می کند. به یوشع تعلیم داده شده بود که رمز پیروزی او بر دشمنانش (تمثیلی برای جنگ ما ) در این است که این کلام از دهانش دور نشود بلکه روز و شب در آن تفکر نماید و از آن اطاعت کند. این رمز پیروزی او در رسیدن به سرزمین موعود بود. یوشع از این فرمان الهی اطاعت نمود؛ حتی زمانی که دستورات خدا برای او غیر قابل درک بود.

معمولاً کتاب مقدس به عنوان منبع مهمی تلقی نمی شود . اغلب آن را با خود به کلیسا می بریم و شاید روزانه بخشهایی از آن را به عنوان عبادت روزانه بخوانیم. اما اغلب آن را حفظ نمی کنیم، در آن تعمق نمی کنیم، و آن را در زندگی خود بکار نمی بریم، به گناهانی که آن برای ما آشکار می کند، اعتراف نمی کنیم و وقتی نشان می دهد که چه عطایا و موهبت هایی به ما بخشیده شده اند، خدا را شکر نمی کنیم. اغلب وقتی نوبت خواندن کلام خدا میرسد به انواع و اقسام امراض عصبی و روانی دچار می شویم. آنقدر کم از کلام تغذیه می کنیم که به لحاظ ، فقط ما را زنده نگاه می دارد تا بتوانیم در جلسات کلیسایی شرکت کنیم ( یعنی متاًسفانه، به آن اندازه از کلام تغذیه نمی کنیم تا به مسیحیان سالم و قوی تبدیل شویم). بندرت از آن تغذیه می کنیم؛ هر گز آنقدردر آن تعمق نمی کنیم که از لحاظ ، ما را غنی سازد.

اگر مطالعۀ روزانۀ کلام خدا برای شما هنوز عادت روزانه نشده است، از امروز این کار را شروع کنید و مطالعه کتاب مقدس را به عادت روزانه تبدیل نمایید. و همچنین به یادداشت کردن آنچه از آیات متوجه می شوید نیز عادت نمایید. برخی عادت دارند، دعاهای خود را نیز یادداشت کنند و از خدا می خواهند برای تغییر نقاط تاریکی از زندگی که در کتاب مقدس به آنها اشاره نموده به ایشان کمک کند. روح القدس از کتاب مقدس به عنوان یک ابزار در زندگی ما استفاده می کند (افسسیان فصل 6 آیه 17) و همچنین آن یک قسمت اصلی و ضروری است که خداوند برای جنگ در نبردهای به ما داده است (افسسیان فصل 6 آیه های 12 تا ).

3) دعا: این یکی دیگر از منابع مهمی است که خدا برای ما فراهم آورده است. دعا نیز یکی از منابعی است که مسیحیان زیاد راجع به آن صحبت می کنند وخیلی کم آنرا بکار می برند. ما جلسات دعا داریم، زمان دعا داریم اما هیچ وقت مثل کلیسای اولیه آنرا بکار نبرده ایم (اعمال رسولان فصل 3 آیه 1، فصل4 آیه 31، فصل 6 آیه 4، فصل 13 آیه های 1 تا 3). پولس بطور مکرر خاطر نشان می سازد که چقدر برای مردمی که آنها را خدمت می نمود، دعا کرده است. اما ما حتی برای خودمان نیز، این منبعی را که در اختیار داریم، مورد استفاده قرار نمی دهیم. خدا راجع به دعا قول شگفت انگیزی داده است (متی فصل 7 آیه های 7 تا 11؛ لوقا فصل آیه های 1 تا 8؛ یوحنا فصل 6 آیه های 23 تا 27؛ اول یوحنا فصل 5 آیه های 14 تا 15). و پولس در متنی که درباره آمادگی برای جنگ است بازهم به دعا کردن اشاره می نماید(افسسیان فصل 6 آیه ).

دعا تا چه اندازه در زندگی ما برای غلبه بر گناه مهم اسست؟ سخنانی که عیسی مسیح در باغ جستیمانی درست قبل از اینکه پطرس او را انکار کند، به زبان آورد؛ در انجیل موجود می باشد. هنگامی که مسیح در حال دعا کردن است، پطرس خوابش می برد. مسیح او را بیدار می کند و به او می گوید:" بيدار بمانيد و دعا كنيد تا وسوسه بر شما غلبه نكند. روح انسان می‌خواهد آنچه درست است انجام دهد، اما طبع بشری او ضعيف است" (متی فصل 26 آیه 41). ما نیز مانند پطرس می خواهیم که کار درست را انجام دهیم اما قدرت و توان نداریم. در این مواقع باید به تعلیمات و نصایح خداوند توجه کنیم تا پیوسته جستجو کنیم، در بزنیم، از خدا بخواهیم و او نیز توان و قدرت مورد نیاز را به ما خواهد بخشید (متی فصل 7 آیه 7).

4) کلیسا: آخرین منبع، در جنگ ما برای غلبه بر گناه، کلیسا و معاشرت با دیگر ایمانداران می باشد. مسیح شاگردان خود را بصورت گروه دو نفره برای بشارت و انجام خدمات می فرستاد (مرقس فصل 6 آیه 7). سفرهای بشارتی در اعمال رسولان نیز بصورت گروهی انجام گرفته است. کتاب مقدس به ما می گوید که از تجمعات کلیسایی و معاشرت با یکدیگر غافل نشویم و زمانیکه با هم هستیم یکدیگر را به انجام کارهای خوب ترغیب کنیم ( عبرانیان فصل 10 آیه 24). به اشتباهات خود نزد یکدیگر اعتراف کنیم (یعقوب فصل 5 آیه 16). در ادبیات حکیمانه عهد قدیم به ما گفته شده که:" همانطور كه آهن، آهن را می‌تراشد، دوست نيز شخصيت دوستش را اصلاح می‌كند" (امثال فصل 27 آیه 17). قدرت همیشه در تعداد است (جامعه فصل 4 آیه های 11 تا 12).

خیلی از ایمانداران معتقد هستند که داشتن یک دوست که راهنمای ما باشد و ما خود را پاسخگوی او بدانیم، تاثیر بسیار زیادی در غلبه بر گناه دارد. داشتن دوست دیگری که با شما حرف بزند، با شما دعا کند، شما را تشویق کند، و حتی شما را توبیخ کند، نیز ارزش بسیار زیادی برای شما خواهد داشت. همه ما گرفتار وسوسه می شویم (اول قرنتیان فصل 10 آیه 13). داشتن یک دوست و یا گروه راهنما می تواند به ما تا اندازه ای انگیزه و اشتیاق بدهد تا بر جدی ترین گناهان غلبه کنیم.

بعضی وقتها غلبه بر گناه بسیار سریع اتفاق می افتد و بعضی زمان ها نیز این فرایند آهسته تر صورت می گیرد. اما خداوند به ما قول داده که اگر از منابعی که در اختیار ما گذاشته استفاده کنیم، او نیز بتدریج زندگی ما را متحول خواهد ساخت. ما می توانیم با خیال راحت برای غلبه بر گناه استقامت و پشتکار داشته باشیم برای اینکه می دانیم خداوند به قول های خود عمل می کند.



گاهی فکر میکردم در ته چاهی گرفتار شده ام و هیچ راهی برای نجاتم وجود ندارد!
گاهی آنقدر دچار ناامیدی و یاس میشدم که فکر میکردم شاید اگر بمیرم ، درد و رنج پایان میپذیرد!

اما زندگی و افکارمن تغییر کرد

ممکن است در حال حاضر نیز افرادی باشند که مانند آنچه من در گذشته فکر میکردم ، می اندیشند

اما اگر فقط چند لحظه اجازه بدهید که خدا ، همان خدای واقعی وارد زندگی شما شود، او به شما ثابت خواهد کرد که چقدر بزرگ است و "هیچ چیزی برای خدا غیرممکن نیست" (لوقا فصل 1 آیه 37).

شاید زخمهای گذشته شما را آزار می دهند و ممکن است که احساس بدبختی، عصبانیت و تلخی میکنید و افکار انتقام جویانه بر شما چیره شده باشند.

دوستان عزیز، اهمیتی ندارد که چیزهای بدی در زندگی شما اتفاق افتاده است، این مهم است که بدانید خدایی وجود دارد که شما را بینهایت عاشقانه دوست دارد و منتظر است تا به او اجازه دهید که شما را از تونل ناامیدی به سمت روشنایی شگفت انگیز خود هدایت کند. او امید قطعی و تضمینی شما می باشد . نام او، عیسی مسیح است.

این عیسی، فرزند بی گناه خدا، به وقت طرد شدگی و خورد شدن تو کنارت می ایستد.

اشعیای نبی درمورد او می گوید:" در نظر خدا او مانند درخت سبزی بود كه در زمين خشک و شوره‌زار روئيده و ريشه دوانده باشد؛ اما در نظر ما او زيبايی و جلوه‌ای نداشت كه مشتاقش باشيم. ما او را خوار شمرديم و رد كرديم، اما او درد و غم را تحمل كرد. همۀ ما از او رو برگردانيديم. او خوار شد و ما هيچ اهميت نداديم. اين دردهای ما بود كه او به جان گرفته بود، اين رنجهای ما بود كه او بر خود حمل می‌كرد؛ اما ما گمان كرديم اين درد و رنج مجازاتی است كه خدا بر او فرستاده است. برای گناهان ما بود كه او مجروح شد و برای شرارت ما بود كه او را زدند. او تنبيه شد تا ما سلامتی كامل داشته باشيم. از زخمهای او ما شفا يافتيم. ما همچون گوسفندانی كه آواره شده باشند، گمراه شده بوديم؛ راه خدا را ترک كرده به راه‌های خود رفته بوديم. باوجود اين، خداوند تقصيرها و گناهان همۀ ما را به حساب او گذاشت!"(اشعیا فصل 53 آیه های 2 تا 6 ).

دوستان عزیز، عیسی مسیح همۀ این مصائب را متحمل شد تا همۀ گناهان ما بخشیده شوند!

اگر بار عذاب وجدان بر شانه هایت سنگینی می کند، بدان اگر با فروتنی توبه کنی (ازگناهانت دست کشیده به سمت خدای حقیقی بازگردی)، او تو را خواهد بخشید.

هنگامی كه در مشكلات هستيد مرا بخوانيد؛ من شما را نجات خواهم داد و شما مرا ستايش خواهيد كرد" (مزامیر فصل 50 آیه 15).

هیچ کار تو برای مسیح آنقدر بد نیست که نتواند آنرا ببخشد. بعضی از خادمین بلند مرتبه در کتاب مقدس مرتکب گناهان بزرگی شده اند؛ مانند: قتل (موسی)، کاری (داود پادشاه)، شکنجه جسمی و روحی (پولس رسول). اما با این وجود، آنها بخشیده شده و حیات نو و پرثمری در خداوند یافته اند. کسی كه از آنِ مسيح می‌گردد، تبديل به شخص جديدی می‌شود. او ديگر آن انسان قبلی نيست؛ او زندگی كاملاً تازه‌ای را آغاز كرده است.

دوستان عزیز، خداوند واقعاً حاضر است تا زندگی شکست خورده تو را ترمیم نماید. یعنی همین زندگی که ممکن است هیچ امیدی به ادامه آن نداشته باشید.

به نزد عیسی مسیح بیایید، و اجازه دهید شادی و مفید بودن را به شما برگرداند.

آیا عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده و شبان خود می پذیرید؟

او افکار و قدمهای روزانه شما را مطابق کلامش هدایت خواهد نمود.

اگر تمایل دارید که عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده خود بپذیرید: این جملات را در قلب خود به خداوند بگویید: " خدایا من در زندگی به تو محتاجم، مرا بخاطر اعمال و کردارم ببخش، من ایمان خود را بر عیسی مسیح قرار میدهم و باور دارم که او نجات دهنده من است، لطفاً مرا پاک نما ، مرا شفا ده و شادی را به زندگیم باز گردان. بخاطر محبتی که نسبت به من داری و بخاطر مرگ عیسی مسیح بر صلیب که بخاطر من به انجام رسید؛ تو را شکر می کنم.
آمین

 

1- بخشش گناهان انسان

خوشا به حال کسی که گناهش بخشیده شده و خدا گناهی به حساب او نگذاشته است. عیسی مسیح تنها کسی بود که داوطلبانه کفاره گناهان بشر شد. جریمه و مجازات گناهان بشر را پرداخت.خون پسر خدا عیسی مسیح ما را از هر گناه پاک میسازد. کلام خدا وعده داده است که وقتی ما به عیسی مسیح و قربانی که او روی صلیب انجام داده پناه میآوریم و ایمان می آوریم به همان اندازه که مغرب از مشرق دور است به همان اندازه خداوند گناهان ما را از ما دور میکند و گناهان ما را فراموش میکند. وقتی به مسیح ایمان میاوریم همان لحظه گناهان ما بخشوده میشود چون قبلا بهای آن توسط عیسی مسیح پرداخته شده است. و خارج از مسیح کسی نمی تواند ادعا کند که گناهان ما بخشیده میشود و فقط خداوند و کسی چون مسیح چنین قدرت و اختیاری دارد. عیسی مسیح بطور واضح به کسانی که به او ایمان می آوردند میگفت گناهان شما بخشیده شد.

2-ست روح القدوس در زندگی ما

فقط با ایمان به عیسی مسیح است که روح مقدس او که همان روح القدوس است در ما ساکن میشود و قلب ما جایگاه حضور خدا میشود و با خدا یک ارتباط زنده و واقعی و صمیمانه برقرار میکنیم. این نعمت بسیار بزرگی است که روح خدا در قلب ما ساکن شود. برای تولد حتما لازم است روح القدوس در ما ساکن شود. هیچ پیامبردیگری یا هیچ مرد خدایی در طول تاریخ وعده نداده که من توسط روح خودم در شما ساکن میشوم و شما نیز در من ساکن می شوید  هیچکس نگفته من در شما می مانم و شما در من می مانید. این برکتی است که فقط و فقط توسط ایمان به عیسی مسیح انجام میشود.و این برکتی است که فقط وقتی درب  قلبمان را برای روح القدوس بگشاییم و ایمان واقعی داشته باشیم, تجربه این فیض را دریافت بطور شخصی دریافت میکنیم و تغییر و تحولات آن را در زندگیمان ناشی از این ارتباط در خواهیم یافت. تا روح القدوس در ما ساکن نشود این ارتباط دو طرفه با خداوند برقرار نمیگردد.

3- مقام فرزند خواندگی خدا

ما در مسیح مقام و رتبه ایی بعنوان فرزند خدا به دست میآوریم. خدا ما را مسیح بعنوان فرزندان خودش میپذیرد و ما میتوانیم به خدا بگوییم پدر. رابطه پدر و فرزندی بین ما بوجود می اید. تنها کسی که به ما یاد داد که خدا را پدر خطاب کنیم عیسی مسیح است. خدایی که خالق و پروردگار است دیگر آنقدر از ما دور نیست این خدا در عیسی مسیح پدر ما میشود.  کلام خدا در انجیل یوحنا باب 1 ایه 12"اما او به تمام کسانی که به او ایمان آوردند، این حق را داد که فرزندان خدا گردند؛ بلی، فقط کافی بود به او ایمان آورند تا نجات یابند" .

پولوس رسول میگوید ما روح بندگی را نیافتیم که ترسان باشیم .

 بنده یا غلام نزد اربابش در خانه او اغلب ترس دارد ولی بچه یا فرزند در خانه نزد پدرش ترسی ندارد.

 ما افتخار داریم که پدر آسمانی ما برای ما برنامه ریزی و نقشه دارد و پشتبان و تکیه گاه ماست  و عاشقانه منتظر ارتباط با ما است و پشت ما به او گرم است. این رابطه را خارج از عیسی مسیح در هیچ جای دیگری نمی بینیم.

  

4- معجزه تولد تازه

کسی که در مسیح باشد معجزه خلقت و زندگی تازه را کسب میکند که نتیجه بخش گناهان است. چیزهای کهنه در میگذرد. و این معجزه فقط با زندگی در مسیح تحقق میابد.

در دوم قرنتیان 5:17

 "کسی که از آن مسیح می‌گردد، تبدیل به شخص جدیدی می‌شود. او دیگر آن انسان قبلی نیست؛ او زندگی کاملا تازه‌ای را آغاز کرده است"

انجیل یوحنا 10:10

من آمده‌ام تا به شما حیات واقعی را به فراوانی عطا نمایم."

 پنجاه مرتبه در انجیل یوحنا کلمه حیات آمده است. همه مردم زنده هستند ولی همه زندگی نمیکنند . نفس میکشند ولی حیات واقعی ندارند.مسیح نیامد که شریعت بیاورد. درست است که شریعت نیکو و است ولی ما گنهکار هستیم و شریعت قدرت اجرایی و پارسا ساختن انسان را ندارد.چون انسان سرکش است و ذاتش گناه آلود است با سرزنش و نصیحت و تنبیه و تشویق درست نمیشود. تا طبیعت نفسانی و کهنه ما تبدیل نشود و تا از درون عوض نشویم نمیتوانیم شخص باشیم . تنها کسی که میتواند ما را از درون عوض و ما را تبدیل کند و تولد جدید دهد عیسی مسیح است.

این بزرگترین معجزه عیسی مسیح است . بزرگترین معجزه مسیح شفای کور و زنده شدن مرده نیستبلکه تغییر درون انسان است. مثلا فردی که کینه ایی بوده تبدیل به شخص با محبت میشود. فرد طمع کار تبدیل به فرد با گذشت میشود.

مسیحیت تغییر است مسیحیت زندگی تازه است.

 

5- برکت اطمینان به حیات جاودان

تمام چیزهایی که در این زندگی دنیوی برایشان تلاش میکنیم فانی و گذراست. ما همه اینجا مسافریم.  ما برای جاودانیت خلق شده ایم. دنیا پلی در حال عبور است. خیلی ها این مسئله را فراموش میکنند و فقط به فکر برکات فانی هستند.

عیسی مسیح قاطع میگوید هرکس به من ایمان آورد حیات جاودانی را دارد.

اول یوحنا 5:13

شما که به فرزند خدا ایمان دارید، بدانید که از هم اکنون، از حیات جاوید برخوردارید"

این تضمین محکمی است که بعد از مرگ به کجا میرویم .خارج از عیسی مسیح هیچکس این اطمینان را ندارد. خارج از عیسی مسیح هیچکس هیچ اطمینانی ندارد که پس از مرگ در حضور خدا چشمانش را باز میکند و با اما و اگر و ابهام مواجه است. تنها کسی که به ما ضمانت میدهد که وقتی در او زندگی میکنیم حیات جاودانی ما تضمین شده است عیسی مسیح است.

این برکاتی که در دنیا میابیم فقط نوبر روح القدوس یا به اصطلاح بیعانه است ولی برکت ناپژمردنی و غیر فانی و ابدی همان حیات جاودانی است.

 

برگرفته از موعظه کشیش ادوارد هوسپیان


"کارها و خصوصیات روح القدس در زندگی من چیست؟"

 

روزی که عیسی مسیح را به عنوان منجی شخصی خود قبول کردید، روح القدس در بدن شما اقامت دائمی گرفت. روح القدس سومین شخص خدا می باشد که خیلی از مسیحیان شناخت واقعی از او ندارند و از قدرت او استفاده نمی کنند.

هدف از این مطلب این است که از کار روح القدس در زندگی خود آگاهی پیدا کنیم.

1- روح القدس کجا یافت می شود؟

روح القدس در روی همین زمین در بدنهای ایمانداران ساکن می باشد (کسانیکه نجات را دارند) او درست در زمانیکه ما نجات پیدا می کنیم، می آید و در بدنهای ما ساکن می شود.

الف) اول قرنتیان6: 19-20 مرجع کاملی برای اثبات آن می باشد." آیا نمی دانید که بدن شما معبد روح القدس است که در شما است که شما از خدا یافته اید و از آن خود نیستید؟ زیرا که به قیمتی خریده شدید، پس خدا را به بدن خود تمجید نمایید."

· یوحنا14: 16 -17 "و من از پدر سؤال می‌کنم و تسلّی ‌دهنده‌ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند، یعنی روح راستی که جهان نمی‌تواند او را قبول کند زیرا که او را نمی‌بیند و نمی‌شناسد و امّا شما او را می‌شناسید، زیرا که با شما می‌ماند و در شما خواهد بود."
· غلاطیان4: 6 "امّا چونکه پسر هستید، خدا روح پسر خود را در دلهای شما فرستاد که ندا می‌کند، یا ابّا، یعنی، ای پدر."
· افسسیان2: 22 " و در وی شما نیز با هم بنا کرده می‌شوید تا در روح مسکن خدا شوید."


2- کار روح القدس چیست؟

الف) روح القدس ما را به گناهان خویش مم می کند. "و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری مم خواهد نمود. اما بر گناه، زیرا که به من ایمان نمی آورند." . یوحنا16: 8-9

1. او بی ایمانان را از گناهانشان مم می کند تا آنان را برای نجات آماده کند.
2. او ایمانداران را از گناهانشان مم می کند تا آنان را پاک نگاه دارد و به آنان نشان دهد که چگونه باید برای عیسی مسیح زندگی کنند.
3. بین مم و خطا (تقصیر) فرق هست.
مم کردن به این معناست که خداوند گناهی را که مرتکب می شویم به ما نشان می دهد تا ما بتوانیم آنرا اعتراف کنیم و از آن دوری کرده با خدا رو راست شویم. اشعیاء1: " خداوند می گوید: بیایید تا با همدیگر دلیل بیاوریم. اگر گناهان شما مثل ارغوان باشد، مانند برف سفید خواهد شد و اگر مثل قرمز سرخ باشد، مانند پشم خواهد شد."

خطا یعنی اینکه شیطان ما را به لایق نبودن برای دریافت برکات خداوند متهم می کند. مکاشفه12: 10 " زیرا که آن مدعی برادران ما که شبانه روز در حضور خدای ما بر ایشان دعوی می کند به زیر افکنده شد."


اگر من مسیحی شوم، خانواده ام مرا طرد خواهند کرد و مورد آزار و اذیت قرار خواهم گرفت. چه باید بکنم؟

 مسیحی شدن به این معنی است که با ایمان قلبی از مسیح پیروی کنیم (یوحنا فصل 10 آیه های 26 تا 30). جمعیت دور عیسی مسیح جمع می شدند اما اکثر آنها پیروان واقعی نبودند. آنها فقط درپی شفای بیماری، دیدن اینکه مسیح چگونه ارواح ناپاک را بیرون می کند و از نانی که عیسی مسیح با معجزه برای آنها فراهم آورده بود شکم خود را سیر کنند. عیسی مسیح به آنها هشدار داده بود که پیروی از او چه هزینه ای می تواند داشته باشد.

"آنگاه شاگردان و مردم را صدا زد و فرمود: اگر كسی از شما بخواهد پيرو من باشد، بايد از آرزوها و آسايش خود چشم بپوشد و صليب خود را بر دوش گيرد و مرا دنبال كند. هر كه بخاطر من و بخاطر پيام نجاتبخش انجيل، حاضر باشد جانش را فدا كند، آن را نجات خواهد داد. ولی هر كه تلاش كند جانش را حفظ نمايد آن را از دست خواهد داد. چه فايده كه انسان تمام دنيا را ببرد ولی در عوض جانش را از دست بدهد؟ مگر چيزی با ارزشتر از جان او پيدا می‌شود؟ و اگر كسی در اين روزگار پر از گناه و بی‌ايمانی، از من و از سخنان من عار داشته باشد، من نيز هنگامی كه با فرشتگان مقدس در شكوه و جلال پدرم باز گردم، از او عار خواهم داشت" (مرقس فصل 8 آیه های 34 تا 38 )

آیا شما از خواسته های جسمانی خود پیروی می کنید و یا از خواسته های خود چشم پوشی کرده و به دنبال مسیح می روید؟ آیا زندگی زمینی برای شما ارزش دارد و یا زندگی ابدی؟ آیا مال اندوزی در این دنیا را می خواهید و یا نجات و رستگاری روح خود را؟ آیا از این ترس دارید که از پیرو مسیح بودن شرمسار شوید و یا اینکه مسیح از شما شرمسار شود؟

شما همیشه بدنبال چیزی می روید که برایتان سود و ارزش داشته باشد. شما کار کردن و عرق ریختن را به لم دادن در خانه جلوی تلویزیون ترجیح می دهید، برای اینکه می دانید دریافت دستمزد کاری که انجام داده اید بسیار با ارزش تر از تماشای تلوزیون در خانه می باشد. بنابراین، اگر مسیح شما را فرا بخواند، از او پیروی می کنید برای اینکه می دانید از دست دادن زندگی زمینی ارزش بدست آوردن زندگی ابدی را دارد.

آیا از مسیح پیروی خواهید کرد؟ هزینه های این پیروی را هم در نظر بگیرید (لوقا فصل 14 آیه های 25 تا 33):

• پیروی از عیسی مسیح ممکن به قیمت از دست دادن جانتان تمام شود. مسیح گفت که باید خودتان را فراموش کرده و صلیب خود را بردارید. کسی که برداشتن صلیب را رد می کند، نمی تواند شاگرد و پیرو مسیح باشد (لوقا فصل 14 آیه 27).

• پیروی از مسیح ممکن است به قیمت از دست دادن خانواده و دوستان باشد. مسیح گفت که پیروی از او در اکثر مواقع به جدایی بین شما و خانواده ، دوستان و دنیا منجر خواهد شد. هر کسی که خانواده خود را از عیسی مسیح بیشتر دوست داشته باشد، لایق عیسی مسیح نیست (متی فصل 10 آیه های 32 تا 39).

• پیروی از عیسی مسیح ممکن است به قیمت از دست دادن دارایی هایتان تمام شود. مرد ثروتمند گفت که او آنقدر خوب هست که بهشت برود. مسیح به او گفت:" اگر می‌خواهی اين راه را به كمال برسانی، برو و هر چه داری بفروش و پولش را به فقرا بده تا گنج تو در آسمان باشد نه بر زمين! آنگاه بيا و مرا پيروی كن!"(متی فصل 19 آیه 21).

• پیروی کردن از مسیح به آزار و اذیت شدن منجر خواهد شد و پیروان مسیح باید آزار و اذیت شدن را به عنوان قسمتی از ایمان خود بپذیرند (اشعیا فصل 53; یوحنا فصل 15 آیه های تا 21). عیسی مسیح حتی کسانی که مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار می گیرند را "برکت داده شده" می خواند. "خوشی و شادی نماييد، زيرا در آسمان پاداشی بزرگ در انتظار شماست" (متی فصل 5 آیه های 10 تا 12).

مردان خدا همواره مورد آزار و شکنجه قرار گرفته اند. به پیامبران خدا ناسزا گفته شد، شکنجه شدند و حتی کشته شدند (عبرانیان فصل 11 آیه 37). در تاریخ ثبت شده است که ده تن از شاگردان مسیح بخاطر تبلیغ مسیحیت اعدام شدند. برخی از حکایات می گویند که پطرس درخواست کرد تا وارونه به صلیب کشیده شود چراکه خودش را در سطحی نمی دید که مانند عیسی مسیح به صلیب کشیده شود. او می نویسد که:" اگر بخاطر مسيحی بودن، شما را دشنام دهند و نفرين كنند، شاد باشيد زيرا در اينصورت گرمی روح پرجلال خدا را احساس خواهيد كرد كه وجود شما را فرا می‌گيرد" (اول پطرس فصل 4 آیه 14). پولس رسول بارها در راه تبلیغ پیام انجیل با گرفتاری های فراوانی روبرو شد، به زندان انداخته شد، کتک خورد، با شکسته شدن کشتی و خطر غرق شدن مواجه شد و دفعات زیادی سنگسار شد. اما او معتقد بود که حتی ارزش ندارد از این بلایا و شکنجه ها سخن نیز بگوید چراکه پاداشی که در بهشت دریافت خواهد نمود قابل مقایسه با هیچیک از آنان نیست (رومیان فصل 8 آیه ).

البته، پیروی کردن از مسیح ااما به معنی از دست دادن خانواده، دوستان، اموال و دارایی و یا جان خود نیست، اما به هر روی، آیا شما مایل به پیروی از مسیح می باشید؟

از آنجاییکه بنظر میرسد پیروی از مسیح هزینه بالایی دارد، اما این شکنجه ها و آزار و اذیت ها باعث می شود تا پیروان مسیح هم در این دنیا و هم در زندگی پس از مرگ، برکت داده شده و پاداش دریافت نمایند. عیسی مسیح همیشه در این شکنجه ها و آزار و اذیت ها همراه ما خواهد بود (متی فصل 28 آیه 20; عبرانیان فصل 13 آیه 5) او ظرفیت تحمل پیروان خویش را می داند و به آنها قدرت تاب آوردن در برابر سختی ها را می دهد (اول قرنتیان فصل 10 آیه 13; دوم قرنتیان فصل 12 آیه 9). او در بهشت به آنها پاداش می دهد (متی فصل 5 آیه های 10 تا 12). او از این شکنجه ها استفاده می کند تا شخصیت پیروانش را شکل دهد و هم اینکه شخصیت ساخته شده پیروانش باعث تحسین دیگران و در نهایت جلای او شود (رومیان فصل 8 آیه 28). بنابراین پاداش پیروی از عیسی مسیح بسیار بیشتر از سختی هایی است که پیروان او باید متحمل شوند.

عیسی مسیح برای بخشیده شدن گناهان ما، زجر کشید و در نهایت بر روی صلیب جان خود را فدا کرد. تنها راه آمرزیده شدن و رسیدن به زندگی ابدی، فقط از طریق ایمان به عیسی مسیح میسر می باشد (افسسیان فصل 2 آیه های 8 تا 9 ). البته باید این نکته را اضافه نمود که سختی ها و آزار و اذیت هایی که پیروان مسیح متحمل می شوند، ارزش بیشتری به آنچه مسیح برای ما انجام داد، اضافه نخواهد کرد چراکه کار مسیح برای بخشیده شدن ما کاملا کافی بود. یک مسیحی واقعی با وجود سختیها و آزارها، عیسی مسیح را با ایمان قلبی پیروی می کند.

"اين رنج و زحمت، جزئی از خدمتی است كه خدا به شما محول كرده است. سرمشق شما مسيح است كه در راه شما زحمت كشيد. پس راه او را ادامه دهيد. هرگز از او گناهی سر نزد، و دروغی از دهان او بيرون نيامد. وقتی به او ناسزا می‌گفتند، پاسخی نمی‌داد؛ و زمانی كه او را عذاب می‌دادند، تهديد به انتقام نمی‌كرد، بلكه زندگی خود را به خدايی واگذار كرد كه داور عادل و باانصاف می‌باشد. او بر روی صليب، بار گناهان ما را بر دوش گرفت تا ما بتوانيم از چنگ گناه رهايی يافته، زندگی پاكی داشته باشيم. زخمهای او نيز دوای دردهای ما گرديد. شما مانند گوسفندانی بوديد كه راهشان را گم كرده‌اند. اما اكنون نزد شبانتان بازگشته‌ايد، شبانی كه نگهبان جان شماست و شما را از خطرات حفظ می‌كند" (اول پطرس فصل 2 آیه های 21 تا 25).


میدانید روزانه چند نفر بدون نجات از این دنیا چشم می بندند؟

آیا می دانید که هنوز بیش از نصف جمعیت دنیا پیغام انجیل را نشنیده اند؟

آیا اطرافیان ما درباره حیات ابدی که خداوند به رایگان به همه می بخشد چیزی شنیده اند؟

 


در این روزها خدا مرا به روزهایی انداخت که هنوز نجات نیافته بودم  و خودم هم اهمیت آنرا نمی فهمیدم. محبت خداوند را بعنوان پدر آسمانی در قلبم حس نکرده بودم . درک نکرده بودم که فرزند خدا بودن یعنی چه؟ براستی چقدر خوشبخت بودم که فیض نجات نصیبم شد. خدا رو شکر میکنم

 تمام نیروهای دشمن به ضد من کار می کردند که مبادا خدا، پسرش عیسی مسیح را بر من آشکار کند. در ابتدا فکر میکردم برای ایمان آوردن به عیسی مسیح میبایستی حتماً از پدر و مادر مسیحی باشی و یادر ایران از نسل ارامنه باشی. ولی خوشبختانه اشتباه میکردم ! عیسی مسیح من را هم خواند ! با من حرف زد ! او خدای من هم بود! او برای من هم قربانی شده بود!  جداً، چه کسی و یا چه نیرویی می توانست جلوی این واقعه بزرگ بایستد و مخالفت ورزد.خداوند به واسطه سلسله امور و وقایعی که در زندگی من طرح کرد و به وسیله دوستان ایماندار مسیحی مرا با عیسی مسیح آشنا نمود گناهان مرا بخشید و به من تولدی نو داد .او خودش را بر من مکشوف کرد او در زندگی من معجزه کرد. سئوال خدا از همه ما این است: من می خواهم تا تمام مردم دنیا نجات یابند، و به همین منظور پسر یگانه خود عیسی مسیح را دادم و قربانی نمودم و یکی از اشخاصی که این فیض شامل حالش شده، خود تو هستی. حالا که این فیض گرانقدر را به رایگان دریافت کرده ایی, تو چکار کردی و می کنی؟

 

بعضی وقتها ترس از عدم پذیرفته شدن ما، باعث می شود که هیچ وقت بشارت ندهیم! سخنان عیسی مسیح نیز همیشه مورد قبول مردم واقع نمی شد ولی او هرگز خسته خاطر نشد. ما نیز باید چنین باشیم.

نور یک شمع با روشن کردن شمعهای دیگر کاسته نخواهد شد.


چرا باید بشارت دهیم

1- چون خواست و دستور خداست.

در متی 28: 19عیسی مسیح، خواهش نکرد بلکه دستور داد تا این مأموریت بزرگ را صد در صد انجام دهیم " پس‌ رفته‌، همه‌ امّت‌هـا را شاگـرد سازيـد و ايشـان‌ را بـه‌ اسمِ اب‌ و ابن‌ و روح‌القدس‌ تعميد دهيد ". خداوند ما عیسی مسیح به شاگردان خود امر کرد که به جمیع مردم بشارت دهند : این فرمان تنها برای رسولان نبود ، بلکه برای همه مسیحیان می باشد . هرگاه پادشاه فرمان دهد همه اتباع امین او اطاعت خواهند کرد ، و وقتی که پادشاه معظم ما به ما امر می کند که پیغام نجات را به همه امتها برسانیم البته جمیع کسانی که مطیع مسیح می باشند مبشر شده ، بشارت نجات را به همه مردم خواهند رسانید .متأسفانه با وجود اینکه از وقتی که مسیح این فرمان را صادر کرد نزدیک به دو هزار سال گذشته است ، هنوز صدها میلیون نفر از محبت عیسی مسیح بی خبرند . آیا مسیح به تمام مسیحیانی که سعی نکرده اند دیگران را نجات دهند نخواهد گفت، " چون است که مرا خداوندا خداوندا می گوئید و آنچه می گویم به عمل نمی آورید؟ " (لوقا ۶: ۴۶)

 

 2- محبت (محبت مسیج به ما – محبت ما به مسیح – محبت ما به مردم)

محبت مسیح نسبت به ما، ما را وادار می کند که به مردم بشارت دهیم. پولس دردوم قرنتیان ۵: ۱۴ می فرمایید: " محبت مسیح مرا در گرفته است" و هر وقت او به خاطر می آورد که چگونه نجات دهنده اش بالای صلیب برای او زحمت کشیده گناهان او بخشیده و او را از هلاکت نجات داده است، با علاقه شدیدی کوشش می کرد که همه جا رفته و مژده محبت مسیح را به یهودیان و جمیع امتها برساند.  در متی 9:37 : " آنگاه‌ به‌ شاگردان‌ خود گفت‌: "محصول فراوان‌ است‌ ليكن‌ کارگران اندک‌. پس‌ از مالک‌ محصول بخواهید کارگران برای درو محصول خود بفرستد". " اگر بشارت مسیح را به دیگران ندهیم ممکن است علتش این باشد که خودمان هنوز کاملا با محبت عجیب مسیح آشنا نشده ایم.

و نیز محبت ما نسبت به مسیح ما را وادار می کند که بشارت او را به مردم بدهیم، زیرا  مسیح فرمود ( یوحنا ۱۴: ۱۵) " اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید" و جمیع که او را حقیقتاً محبت می کنند امر او را اطاعت نموده، کوشش خواهند کرد که شاگردانی برای او پیدا کنند. معلوم است هرگاه کسی را دوست بداریم کوشش خواهیم کرد که او را خوشحال سازیم و بهترین راه برای خوشحال کردن منجی عزیز ما این است که بشارت نجات را به گناهکاران بدهیم تا آنها نیز به وسیله او نجات یابند. هرگاه یک نفر طبیب معروف مریض فقیری را شفا دهد آن مریض برای اظهار قدردانی چه می تواند بکند؟ بهترین راه جهت اظهار ارادت و امتنان او این است که راجع به آن پزشک مهربانی که او را از مرگ نجات داده با همه کس صحبت کند و از وی تعریف نماید، و اگر بیمار این کار را نکند معلوم است که شخص نا حق شناس است. ما با دادن عیسی مسیح به دیگران می توانیم او را برای خود نگه داریم. مسیح به رسولان خود وعده داد موقعی که آنها به طرف همه امتها برای کار بشارت می روند او با ایشان خواهد بود (متی ۲۸: ۱۸-۲۰) ولی اگر آنها حاضر نمی شدند بروند مسیح آنها را ترک می کرد. پس هرگاه که مایلیم که مسیح با ما و در قلبهای ما باشد، لازم است که خبر او را به کسی دیگر بدهیم و هر قدر بیشتر ما مژده او را به دیگران بدهیم همان اندازه محبت مسیح دلهای ما را مملو خواهد ساخت.

محبت و رحم ما نسبت به مردم هم برای نجات روح آنها و هم زندگی دنیوی آنهاست است که ما را وادار می کند تا حتما بشارت بدهیم. اگر کشتی در دریا غرق می شد و شما می خواستید سوار قایق نجات شده جان خود را برهانید ، آیا به خانواده و دوستان خودتان اگر در کشتی میبودند خبر نمی دادید که آنان نیز نجات یابند ؟ ما بسیار ممنونیم که خدا برای ما وسیله نجات از هلاکت فراهم کرده است ، ولی اگر ما همسایگان و خانواده و دوستمان را ببینیم که در دنیای گناه غوطه وراند و به آنها مژده نجات را ندهیم، آیا مفهوم آن این نبود که آنها را دوست نداریم؟ و هرگاه آنها در گناه بمیرند در حالی که شاید ما میتوانستیم وسیله ایی برای نجاتشان شویم, آنگاه این بی تفاوتی ما گناهی بزرگ نیست؟ اگر همسایگان خود را مثل خود محبت کنیم، البته مایل خواهم بود که آنها را از مرگ ابدی رستگار سازیم و همانطوریکه سامری نیکوکار شخصی را که به دست ان افتاده بود بلند کرده به سلامتی و جای امنی رسانید ما نیز خواهیم شد که هرگونه رنجی را متحمل شویم تا کسانی را که به دست شیطان افتاده اند خلاصی داده ، نزد نجات دهنده بیاوریم. افرادی که بدون ایمان به عیسی مسیح و آمرزش گناهان جان سپردند، از ته جهنم فریاد بر می آورند که به داد بستگانشان برسیم. عیسی مسیح کارش را تمام کرد و حال نوبت ماست تا این پیغام نجات بخش را به دیگران برسانیم. لوقا 16: 27و28 " ثروتمند گفت: ای پدرم ابراهيم، پس التماس می كنم كه او را به خانه پدرم بفرستی، تا پنج برادر مرا از وجود اين محل رنج و عذاب آگاه سازد، مبادا آنان نيز پس از مرگ به اينجا بيايند! "

همچنین نیاز مبرم زندگی دنیوی مردم نیز می باشد. اشتیاق مردم شناخت حقیقت است. پس مانند مسیح دنبال آن یک گوسفند گمشده برویم تا گرگی بر آن حمله ور نشود. احتیاج کنونی دنیا ما را وادار می کند که بشارت دهیم. در همه جا مردم از وضع دنیا شکوه می کنند . از جنگ و خوشونت و جنایت , تروریسم , نا امنی , استبداد ,ظلم و بی عدالتی , نقض حقوق بشر, فساد ی , فساد اخلاقی,  پول پرستی، مقام و شهرت پرستی, دروغ گوئی و ریا کاری، ی  و فساد مالی. ولی غالب مردم نمی دانند چه باید کرد تا دنیا اصلاح شود. محال است دنیا بهتر شود مگر آنکه قلب های مردم عوض شود. پس هرکس نیز که طالب دنیائی است که در آن راستی، عدالت، محبت و یگانگی حکومت کند باید به دیگران بشارت دهد تا کسانی که به وسیله عیسی مسیح تولد تازه می یابند بتوانند تدریجاً اجتماع را تغییر داده دنیا را تازه سازند.

 

 3- بشارت امانتی است دست ما

 بشارت نجات امانتی است که نزد ما برای تسلیم به دیگران سپرده شده است و ما موظفیم آن را به آنان برسانیم. اگر مبلغ پولی به شما سپرده شود تا آن را به صاحبش برسانید و شما آن را به او ندهید، آیا خیانتکار محسوب نمی شوید؟ خدا بشارت نجات را به همه مسیحیان داده است، نه تنها برای آنکه آنها نجات یابند بلکه برای آنکه این پیغام را به جمیع کسانی که مسیح برای آنها مرد برسانیم. پس مانند پولس (رومیان ۱: ۱۴) ما مدیون همه اشخاصی می باشیم که هنوز انجیل به آنها نرسیده است و اگر این مژده را به دیگران ندهیم واقعاً خیانت کار می باشیم. پس ما نیز مانند پولس سعی کنیم که دین خود را اداء نموده، بشارت نجات را به جمیع مردم برسانیم. اعمال رسولان 16: 9 " شبی‌ پولُس‌ را رؤيايی‌ رخ‌ نمود كه‌ شخصی‌ از اهل‌ مكادونيه‌ ايستاده‌، بدو التماس‌ نموده‌ گفت‌: "به‌ مكادونيه‌ آمده‌، ما را امداد فرما "

 4- ارزش انسان

 دلیل دیگر بر بشارت ارزش والای وجود هر انسانی می باشد. اگر جواهر گرانبهائی به چاهی افتد، صاحبش چقدر زحمت خواهد کشید تا آن را دوباره به دست آورد؛ پس فکر کنید ارزش انسان از ارزش جواهر چقدر بیشتر است. انسان به صورت خدا آفریده شده و به قدری ارزش دارد که پسر خدا جان خود را در راه او داد و او را با قیمت زیادی یعنی با خون خود، خرید. پس چقدر باید کوشش کنیم که هر کدام از فرزندان گمشده خدا را نجات دهیم، شاید به نظر ما نجات کودکی خردسال یاشخص فقیر و بی سواد چندان برای دنیا ارزش نخواهد داشت، ولی ما نمی دانیم که نقشه خدا برای آن شخص کوچک چیست. اگر ما بتوانیم فقط یک نفر را نزد مسیح بیاوریم، ممکن است او همان کسی باشد که دنیا را عوض خواهد کرد.

 

5- مسیحیان نباید خاموش باشند

 دلیل دیگری که مسیحیان بشارت می دهند این است که نمی توانند خاموش بمانند. در کتاب اعمال رسولان ۴: ۲۰ می خوانیم که وقتی روساء در اورشلیم به رسولان مسیح، پطرس و یوحنا، امر کردند که از دادن بشارت دست بکشند، آنها حاضر نشدند اطاعت کنند و جواب دادند :" ما را امکان آن نیست که آنچه دیده و شنیده ایم نگوئیم."
اگر ما سقوط هواپیمای بزرگی و یا خراب شدن شهری را به وسیله زله میدیدیم غیرممکن می بود از دادن خبر وقوع آن حوادث هولناک خودداری کنیم. پس چقدر بیشتر کسانی که با چشم ایمان عیسی مسیح پسر خدا را بالای صلیب به خاطر گناهکاران آویزان و در روز سوم از مردگان برخواسته دیده اند بی اختیار به مردم خبر خواهند داد که خدا برای نجات همه ما از هلاکت چه کرده است، واقعا اگر سخن نگوئیم علتش فقط این است که ما هنوز مسیح را ندیده و یا آواز او را نشنیده ایم و لازم است که توبه کنیم و به او نزدیک شویم.


صلیب عیسای مسیح، اساس آزادی ما

 

 

 

نویسنده: آلن کوپر

ترجمه: حسام مرتضوی

 در عهدجدید دو دیدگاه مشخص در مورد مرگ مسیح در جلجتا وجود دارد. در اناجیل وقایعی می‌‌بینیم از قبیل: دسیسه‌‌های دشمنان، شهادت‌‌های دروغ و تمسخرشان در محاکمۀ عیسی، اعمال سربازان، فریادها، آب دهان انداختن بر او، لعن و نفرین، صادر کردن حکم صلیب، کوبیدن میخ بر دستان عیسی، و ریخته شدن خونش بر صلیب. همۀ این وقایع را می‌‌توان در عبارت "مصلوب کردن" خلاصه کرد.

حال آنکه، در رسالات از منظر دیگری به این موضوع نگریسته شده است. پولس رسول نه در مورد نحوۀ تصلیب بلکه دربارۀ "صلیب" می‌‌نویسد. گناه و مجازات صلیب در جلجتا از نظر او لعنت محسوب می‌‌شد ولی وقتی خدا علل زیربنایی و مفهوم صلیب را بر او آشکار نمود، قلباً به این موضوع پاسخ داد و زندگی‌‌اش مملو از شادی و وجد گردید، زیرا پی برد که لایق شمرده شده تا چنین مکاشفه‌‌ای از خدا دریافت کند و چنین صلیبی را موعظه نماید. صلیب، یگانه پیام او بود (اول قرنتیان ۲:‏۲) و تنها مایۀ فخر و جلالش (غلاطیان ۶:‏۱۴).

منظور ما از "صلیب" عمل خدا در مسیح است که توسط آن جهان را با خود مصالحه داد و این امکان را برای گناهکار پدید آورد تا کاملاً از حس تقصیر، مجازات، قدرت، حضور و اقتدار گناه آزاد شود و از حیاتی جدید برخوردار گردد، حیاتی که در منطق و تفکر انسانی بیگانه است ولی مورد قبول خدا، و ابدی است.

تصلیبْ یک بار اتفاق افتاد ولی نتایج و تأثیرات آن گوناگون است. عیسای مسیح با مرگ خود بر صلیب هفت آزادی را برای ما تضمین کرد که در ادامۀ مقاله به شرح آن می‌‌پردازیم.

 ۱-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از عذاب وجدان که ناشی از گناه است آزاد کرد (عبرانیان ۹:‏۱۴). این بیان در عهدجدید با تصویری گویا تشریح شده است. پطرس خداوند خود را انکار کرد و سپس مسیح به او نگاهی انداخت. تنها خودِ پطرس بود که می‌‌توانست شدت و عمق این نگاه را درک کند. وجدان پطرس از وقاحت گناهش بیدار شد و این بیداری باعث گریز او از صحنه و گریۀ تلخش گردید. مسیح مُرد، و آن گناه را بر صلیب برد، از مرگ قیام نمود و روح‌‌القدس را در روز پنطیکاست نازل فرمود و آنچه را که جلجتا امکان‌‌پذیر کرده بود عینیت بخشید. پطرس این آزادی را درک نمود، زیرا چنانکه در اعمال رسولان ۳:‏۱۴ می‌‌بینیم یهودیان را به گناهی که خودْ نیز در آن تقصیرکار بود متهم کرد، ولی بدون ذره‌‌ای حس تقصیر یا عذاب وجدان. خون ریخته‌‌شدۀ مسیح و عمل روح‌‌القدس پطرس را کاملاً پاک کرده بود، زیرا هیچ قدرت دیگری نمی‌‌توانست او را برای خدمت در میان گناهکاران آماده کند و از او چنین خادمی بسازد.

 ۲-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از اقتدار درونی گناه آزاد می‌‌سازد (رومیان ۶:‏۶). صلیب انسان را اصلاح نمی‌‌کند بلکه به زندگی او پایان می‌‌دهد. مسیح نه تنها به‌‌خاطر من مُرد بلکه مرا با خود بر صلیب برد. او فقط برای این نمرد که چیزی از من بردارد و یا مرا از شرایطی که گناه برایم ایجاد کرده بود رهایی بخشد، بلکه نیابتاً، مرا به‌‌طور کامل و غایی بر صلیب برد. در نظر خدا من با مسیح مصلوب شده‌‌ام، چنانکه دیگر من نیستم که از این پس زندگی می‌‌کنم، بلکه مسیح است که در من زندگی می‌‌کند. ممکن است شخصی باشم فقیر یا ثروتمند، با فرهنگ یا بی‌‌فرهنگ، مذهبی و یا بی‌‌دین، ولی هیچیک از اینها معیار ارزیابی من در نظر خدا نیست. من به‌‌عنوان مسیحی، با مسیح مصلوب شده‌‌ام و متعلقات من در نظر خدا ارزشی ندارد، و باید به‌‌عنوان جزئی از طبیعت سقوط‌‌کرده‌‌ای که از آدم به ارث برده‌‌ام بر صلیب برود. بدین‌‌سان، گناهی که هر لحظه مرا به ستوه می‌‌آوَرد و کنترل افکار، سخنان و اعمالم را در اختیار داشت با او بر صلیب رفت و دیگر اقتداری بر من ندارد. حاکمیت گناه در جلجتا به پایان رسید، جایی که حکومتی نوین سلطنت آغاز نمود. خدا به حکومت پیشین پایان داد و سلطنت جدید خود را آغاز کرد و آن را به‌‌واسطۀ قدرت قیام خود ادامه می‌‌دهد.

اینک من با خدا هستم، او مرا به‌‌حساب آورد، پس من نیز بر این صحه می‌‌گذارم. مسیح نسبت به گناه مُرد، پس من نیز خود را نسبت به گناه مُرده می‌‌انگارم. خدا مرا با مسیح قیام داد تا به‌‌عنوان ایماندار حیاتی جدید را تجربه کنم-‏‏‏‏‏‏ حیاتی که ماورای اقتدار گناه است-‏‏‏‏‏‏ و قادر باشم بر گناه غلبه نمایم. اگر بگوییم بی‌‌گناهیم، خود را فریب داده‌‌ایم،» نه دیگران را. زندگی روزمره نشانگر اینست. اگر بگوییم که گناه نمی‌‌کنیم، دروغ می‌‌گوییم، ولی می‌‌توانیم بگوییم در این اتحاد زنده با مسیح که از طریق مرگ و رستاخیزش مهیا شده، از این به بعد نباید گناه کنیم، اقتدار آن برداشته شده، و نیرویی جدید در خلقتی درونی و نوین برقرار گردیده است.

 ۳-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب اعضای وجود ما را از وسوسۀ گناه کردن آزاد می‌‌سازد (رومیان ۸:‏۱۳ و کولسیان ۳:‏۵).گناهانی که ما را احاطه می‌‌کنند بر اعضای خاصی از وجودمان حمله می‌‌برند که بیشتر نسبت به گناه تأثیرپذیر و مستعدند. اگر من با مسیح مرده‌‌ام همه اعضای بدنم نیز در این مرگ شریکند. اگر عضوی در من نسبت به گناه تمایل بیشتری دارد و در پی ی نَفْس است، باید آن را به روح‌‌القدس بسپارم تا با آن مقابله کند، و دیگر آن عضوْ مرا به بندگی گناه نکشد. فکری که بدون خدا نقشه می‌‌کشد، دهانی که از آن برکت و لعنت بیرون می‌‌آید، دستانی که نشانۀ دوستی است حال آنکه قلبْ پر از نفرت است، پاهایی که به راههای عجیب و غریب شتابان است، چشمانی که به چیزهای ناشایسته می‌‌نگرد، گوشهایی که پیوسته به دنبال شنیدن شایعات و اراجیف است، هوشمندی‌‌ای که بر توان انسانی استوار است نه بر اقتدار الاهی، قلب متکبر و مغرور و بسیاری چیزهای دیگر باید در صلیب به حضور خدا آورده، و در نور مقدس و آشکارکنندۀ الاهی به مرگ سپرده شوند. این بدین معنی نیست که خدا هر استعداد و عطای ما را می‌‌گیرد بلکه آن چیزهایی را برمی‌‌دارد که ما را از تسلیم و سرسپردگی به او بازمی‌‌‌‌دارند. اگر ما در مشارکت با خدا زندگی می‌‌کنیم باید در توافق و هماهنگی کامل با او باشیم، در تمامی آنچه او در ما انجام می‌‌دهد.

 ۴-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از فریب و اغوای دنیا آزاد می‌‌سازد (غلاطیان ۶:‏۱۴). با نگاهی به این جهان درمی‌‌یابیم که دنیا چیزی جز آخور، صلیب و قبر برای پسر یگانۀ خدا نداشت. دنیا امروز نیز با پیروان مسیح همین معامله را می‌‌کند. شخص مسیحی نباید در این خصوص شکی به خود راه دهد. تنها کافی است که همچون شخصی مرده نسبت به گناه و زنده نسبت به خدا زندگی کنید، سپس دنیا چنین رفتاری با شما خواهد داشت. اگر از منظر صلیب به دنیا بنگرید نظامی را می‌‌بینید که مسیح در آن هیچ جایی نداشت؛ چون بدان قدم نهاد، ورودش را خوش ندید و خروجش را نیز تسریع نمود.

ما از این جهان نیستیم. مرگ بر صلیب ما را از دنیا جدا ساخته است. به همین منظور دنیا نمی‌‌تواند هیچ ادعایی بر ما داشته باشد. ولی ما باید به قوت و نیروی الاهی در دنیا زندگی کنیم، لیکن همچون مسافری که در حال گذر است و خود را وابستۀ چیزی نمی‌‌کند. اگر کسی بخواهد دوباره به دنیا بازگردد، باید از صلیب و قبر مسیح بگذرد و آنها را زیر پا لگدمال کند.  این هشدار برای کسانی است که هنوز دنیا را جذاب می‌‌بینند و در قلبشان جایی برای آن دارند.

 ۵‏-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از قدرت شیطان آزاد می‌‌سازد (عبرانیان ۲:‏۱۴). شیطان در پی آن بود که در طول زندگی زمینی مسیح به هر طریقی او را از مسیر جلجتا منحرف سازد. شیطان کوشید تا با اغوا کردن، تهدید، زیرکی، وسوسه، و ترفندهای دیگر سلطۀ خود را بر بشریت از دست ندهد، و حتی بر مسیح نیز اقتدار یابد. اما تلاش او برای ممانعت از مسیح در رفتن به‌‌سوی صلیب بی‌‌ثمر ماند. عیسای مسیح در صلیب پیروزی را به‌‌دست آورد و به‌‌طور کامل نیروهای جهنم را در هم شکست. مسیح این پیروزی را برای ما کسب نمود و وقتی ما با ایمان در مرگ و قیام او شریک می‌‌شویم این پیروزی را در زمان نیاز به ما عطا می‌‌کند.

مکرهای شیطان در کلام خدا به‌‌روشنی آشکار شده است و لازم نیست در اینجا آنها را برشماریم. آنچه باید بر آن تأکید کنیم این است که در صلیب آزادی از تمامی این پلشتی‌‌ها نصیب ما شده است. به نمونه‌‌هایی از این موارد در عهدعتیق توجه کنید: وقتی صندوقچه عهد در معبد داجون قدرت خود را به نمایش گذاشت (اول سموئیل باب ۵)، وقتی یونس از اعماق دریا و از شکم ماهی سر برآورد (کتاب یونس)، و سه جوان که از تون آتش سالم بیرون آمدند (دانیال باب ۳).

 ۶-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از کارهای ابلیس آزاد می‌‌کند (اول یوحنا ۳:‏۸). این موضوع را می‌‌توان در چارچوب رابطۀ گسستۀ بین انسان و خدا، و بین خود انسان‌‌ها توضیح داد. تمایلات و خواهش‌‌های نفسانی، تمرد و سرکشی جان، کوری در روح، و پیچیدگی‌‌های دیگر زندگی که از آنها نشأت می‌‌گیرد با مصالحۀ صلیب خنثی می‌‌گردند. یوحنای رسول چنین می‌‌نویسد: از همین رو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد» (اول یوحنا ۳:‏۸). اگر می‌‌خواهیم از تأثیرات این عوامل مخرب رها شویم باید آنها را همان‌‌گونه که هستند به نزد صلیب آوریم و صادقانه در حضور خدا اعتراف کنیم، و این خداست که ما را رها خواهد کرد و همه چیز را به جلال خود منتهی خواهد ساخت. او زندگی ما را از همۀ تأثیرات ابلیس آزاد می‌‌سازد و اجازه می‌‌دهد که در مسیح زندگی کاملی داشته باشیم. هیچ گناهی مسیح را غافلگیر نمی‌‌کند. صلیب مسیح با همۀ آنها روبرو شده و اعمال ابلیس را به‌‌طرز موثری باطل ساخته است. بگذارید او در این قسمت ابتکار زندگی‌‌تان را بدست گیرد.

 ۷-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از خدمت خودبینانه آزاد می‌‌کند (دوم قرنتیان ۵:‏۱۵). رؤیایی از صلیب که نشانگر عظمت و از خودگذشتگیِ محبت مسیح بود، پولس را از متعصبی مذهبی به مبشری ایثارگر تبدیل کرد. اوج تأثیر آن ملاقات آسمانی در کلمات خود او بازتاب می‌‌یابد: زیرا آرزو می‌‌داشتم در راه برادرانم، یعنی آنان که همنژاد منند ملعون شوم و از مسیح محروم گردم» (رومیان ۹:‏۳). کسی که مفهوم عمیق صلیب را درک کند تبدیل به انسان جدیدی می‌‌شود. مسیح با سهیم نمودن ما در آن اشتیاق الاهی که در زندگی‌‌اش دیده می‌‌شد، ما را به انسانی تبدیل می‌‌کند که از این به بعد برای خود زیست نکند بلکه برای آن کس که به‌‌خاطرش مُرد و برخاست.»


برای درک صحیح آموزه تثلیث ابتدا ما باید بدانیم که دانسته های ما از خدا از چه طریقی است؟ در واقع ما باید بدانیم که همه دانسته های ما از خداوند توسط خود خدا بر ما مکشوف شده است. ( مکشوف کردن یعنی از حجاب بیرون آمدن ) در حقیقت با تفکر در مورد خدا ما نمی توانیم خدا را بشناسیم. جهت شناخت خدا ما باید توجه کنیم و ببینم خدا در مورد خودش چه گفته و خودش را چگونه معرفی کرده است. خداوند در طبیعت ؛ کتاب مقدس و در عیسی مسیح خودش را به ما معرفی کرده که عالی ترین درجه مکاشفه خدا از خودش در عیسی مسیح است. خداوندی که جسم میپوشد و بر زمین می آید. اکنون میخواهیم بدانیم خداوند در کلامش خودش را چگونه به ما معرفی کرده است؟ ما در کتاب مقدس با خدایی روبرو میشویم که خالق ما و ماوراء است ( خدای پدر ) خدایی که جسم می پوشد و برای رهایی ما از گناهانمان بر روی صلیب میرود ( خدای پسر ) خدایی که وقتی به او ایمان می آوریم در ما ساکن می شود و ما را تغییر میدهد ( روح القدس ) این به معنای ایمان ما به سه خدا نیست. ما اعتقاد به یک خدا داریم . ما میگوییم خدا در ذات یکی است ولی در سه شخص خودش را به ما معرفی کرده است. وقتی می گوییم سه شخص منظورمان سه فرد نیست و اگر می گوییم سه شخص و از کلمه شخص استفاده میکنیم به این علت است که می خواهیم ساکت نباشیم چرا که ما داریم از کلمات محدود انسانی استفاده می کنیم . پس ما به تثلیث باور داریم چون همه دانسته های ما از خدا از طریقی است که او خود را به ما معرفی نموده و خدا در کلامش خودش را اینگونه به ما معرفی کرده است . متی فصل 3 آیات 16 و17 : پس از تعمید همان لحظه که عیسی از آب بیرون می آمد آسمان باز شد و یحیی روح خدا را دید ( روح القدس ) که به شکل کبوتری پایین آمد و بر عیسی قرار گرفت. آنگاه ندایی از آسمان در رسید ( خدای پدر ) که این فرزند عزیز من است ( خدای پسر ) که از او خشنودم .  و همچنین باید بدانیم که از ازل در خدا تثلیث بوده است. از ازل پدر و پسر و روح القدس در خدای واحد و در یک ذات وجود داشته است.


 

گاهی فکر میکردم در ته چاهی گرفتار شده ام و هیچ راهی برای نجاتم وجود ندارد!
گاهی آنقدر دچار ناامیدی و یاس میشدم که فکر میکردم شاید اگر بمیرم ، درد و رنج پایان میپذیرد!

 

اما زندگی و افکارمن تغییر کرد

ممکن است در حال حاضر نیز افرادی باشند که مانند آنچه من در گذشته فکر میکردم ، می اندیشند

اما اگر فقط چند لحظه اجازه بدهید که خدا ، همان خدای واقعی وارد زندگی شما شود، او به شما ثابت خواهد کرد که چقدر بزرگ است و "هیچ چیزی برای خدا غیرممکن نیست" (لوقا فصل 1 آیه 37).

شاید زخمهای گذشته شما را آزار می دهند و ممکن است که احساس بدبختی، عصبانیت و تلخی میکنید و افکار انتقام جویانه بر شما چیره شده باشند.

دوستان عزیز، اهمیتی ندارد که چیزهای بدی در زندگی شما اتفاق افتاده است، این مهم است که بدانید خدایی وجود دارد که شما را بینهایت عاشقانه دوست دارد و منتظر است تا به او اجازه دهید که شما را از تونل ناامیدی به سمت روشنایی شگفت انگیز خود هدایت کند. او امید قطعی و تضمینی شما می باشد . نام او، عیسی مسیح است.

این عیسی، فرزند بی گناه خدا، به وقت طرد شدگی و خورد شدن تو کنارت می ایستد.

اشعیای نبی درمورد او می گوید:" در نظر خدا او مانند درخت سبزی بود كه در زمين خشک و شوره‌زار روئيده و ريشه دوانده باشد؛ اما در نظر ما او زيبايی و جلوه‌ای نداشت كه مشتاقش باشيم. ما او را خوار شمرديم و رد كرديم، اما او درد و غم را تحمل كرد. همۀ ما از او رو برگردانيديم. او خوار شد و ما هيچ اهميت نداديم. اين دردهای ما بود كه او به جان گرفته بود، اين رنجهای ما بود كه او بر خود حمل می‌كرد؛ اما ما گمان كرديم اين درد و رنج مجازاتی است كه خدا بر او فرستاده است. برای گناهان ما بود كه او مجروح شد و برای شرارت ما بود كه او را زدند. او تنبيه شد تا ما سلامتی كامل داشته باشيم. از زخمهای او ما شفا يافتيم. ما همچون گوسفندانی كه آواره شده باشند، گمراه شده بوديم؛ راه خدا را ترک كرده به راه‌های خود رفته بوديم. باوجود اين، خداوند تقصيرها و گناهان همۀ ما را به حساب او گذاشت!"(اشعیا فصل 53 آیه های 2 تا 6 ).

دوستان عزیز، عیسی مسیح همۀ این مصائب را متحمل شد تا همۀ گناهان ما بخشیده شوند!

اگر بار عذاب وجدان بر شانه هایت سنگینی می کند، بدان اگر با فروتنی توبه کنی (ازگناهانت دست کشیده به سمت خدای حقیقی بازگردی)، او تو را خواهد بخشید.

هنگامی كه در مشكلات هستيد مرا بخوانيد؛ من شما را نجات خواهم داد و شما مرا ستايش خواهيد كرد" (مزامیر فصل 50 آیه 15).

هیچ کار تو برای مسیح آنقدر بد نیست که نتواند آنرا ببخشد. بعضی از خادمین بلند مرتبه در کتاب مقدس مرتکب گناهان بزرگی شده اند؛ مانند: قتل (موسی)، کاری (داود پادشاه)، شکنجه جسمی و روحی (پولس رسول). اما با این وجود، آنها بخشیده شده و حیات نو و پرثمری در خداوند یافته اند. کسی كه از آنِ مسيح می‌گردد، تبديل به شخص جديدی می‌شود. او ديگر آن انسان قبلی نيست؛ او زندگی كاملاً تازه‌ای را آغاز كرده است.

دوستان عزیز، خداوند واقعاً حاضر است تا زندگی شکست خورده تو را ترمیم نماید. یعنی همین زندگی که ممکن است هیچ امیدی به ادامه آن نداشته باشید.

به نزد عیسی مسیح بیایید، و اجازه دهید شادی و مفید بودن را به شما برگرداند.

آیا عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده و شبان خود می پذیرید؟

او افکار و قدمهای روزانه شما را مطابق کلامش هدایت خواهد نمود.

اگر تمایل دارید که عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده خود بپذیرید: این جملات را در قلب خود به خداوند بگویید: " خدایا من در زندگی به تو محتاجم، مرا بخاطر اعمال و کردارم ببخش، من ایمان خود را بر عیسی مسیح قرار میدهم و باور دارم که او نجات دهنده من است، لطفاً مرا پاک نما ، مرا شفا ده و شادی را به زندگیم باز گردان. بخاطر محبتی که نسبت به من داری و بخاطر مرگ عیسی مسیح بر صلیب که بخاطر من به انجام رسید؛ تو را شکر می کنم.


 

اول یوحنا فصل 5 آیه های 11 تا 13 به ما می گوید:

 

" اما خدا چه شهادتی داده است؟ شهادت خدا اينست كه او به ما حيات جاويد عطا كرده، و اين حيات در فرزند او عيسی مسيح است. پس روشن است كه هركس مسيح را دارد، به اين حيات نيز دسترسی دارد؛ اما هر كه مسيح را ندارد، از اين حيات بی‌بهره خواهد ماند. اين نامه را نوشتم تا شما كه به فرزند خدا ايمان داريد، بدانيد كه از هم اكنون، از حيات جاويد برخورداريد". 

چی کسی مسیح را دارد؟

 هرکس که به او ایمان دارد (یوحنا فصل 1 آیه 12). اگر شما مسیح را دارید، پس دارای زندگی ابدی نیز می باشید.

خواست خدا اینست که ما بطور تضمین شده، نجات را دریافت کنیم. ما نباید تمام زندگی مسیحی خود را نگران این باشیم که آیا واقعا نجات پیدا کرده ایم یا نه. این همان دلیلی است که کتاب مقدس برنامه نجات را برای ما بسیار واضح و روشن ساخته است. به عیسی مسیح ایمان بیاورید (یوحنا فصل 3 آیه 16؛ اعمال رسولان فصل 16 آیه 31).

 "در واقع، اگر انسان با زبان خود نزد ديگران اقرار كند كه عيسی مسيح خداوند اوست و در قلب خود نيز ايمان داشته باشد كه خدا او را پس از مرگ زنده كرد، نجات خواهد يافت" (رومیان فصل 10 آیه 9).


ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم ، ما برای خودمان تمدن وثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمیدانستیم همه اینها را از ما گرفتند وبجاش فقرو پشیمانی و مرده پرستی و گریه و گدائی و تأسف واطاعت از خدای غدار و قهار و آداب شوئی و خلا رفتن برایمان آوردند ، همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است.

چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان چوس ناله است چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اَش سرو کار دارند. برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده ها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند.

در مسجد مسلمانان اولین برخورد با بوی گند خلاست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادتشان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفیکه دست و پای چرکین خودشان را در آن می شویند و به آهنگ نعره موذن روی زیلوی خاک آلود خودشان دولا و راست میشوند و برای خدای خونخوارشان ورد و اَفسون میخوانند

عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایشگر است خدای جهودی آنها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد وپیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.

تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اش زیر سلطه اموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پست ترین جانوران نمیکنند.

عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی وهنری بپردازند ، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه استعامنه قلیله و کثیره بحث کنند.این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده.انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت ، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده!

تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پائین تنه را از آن حدف کنیم اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سرو کله بزنند سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطرق برای اغفال مردم بسازند و یا تحویل بدهند.

سرتا سر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جا سوسی و دوروئی و ی و چاپلوسی و لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت در آوردند.اما مثل عصای موسی که مبدل به اژدها شد وخود موسی از آن ترسید این اژدهای هفتاد سر هم دارد این دنیا را می بلعد.

همین روزی پنج بار دو لا راست شدن جلو قادر متعال که باید بزبان عربی او را هجی کرد، کافی است تا آدم را تو سری خور و ذلیل و پست و بی همه چیز بار بیاورد.مگر برای ما چه آوردند ؟ معجون دل به هم زنی از آرا و عقاید متضادی که از مذاهب و ادیان و خرافات پیشین ، هول هولکی و هضم نکرده استراق و بی تناسب بهم در آمیخته شده است، دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هر گونه ترقی و تعالی اقوام ملل است و به ضرب شمشیر به مردم زورچپان کرده اندیعنی شمشیر بران و کاسه گدائی است، یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را میبریم هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند. آثار هنری ما را از میان بردند و هنوز هم دست بردار نیستند؛ هر جا رفتند همین کار را کردند.


 

آیا مسیحیان باید به شریعت موسی عمل کنند؟

این سؤالی است که بعضی از دوستان مطرح می‌کنند و بنده لازم می‌بینم در این خصوص توضیح مختصری عرض کنم. آیاتی که معمولاً مورد استناد قرار می‌گیرد، انجیل متی ۵:‏۱۷-‏۲۰ است که می‌فرماید: گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات و نوشته‌های پیامبران را نسخ کنم؛ نیامده‌ام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمده‌ام تا تحققشان بخشم. زیرا آمین، به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزه‌ای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه به‌انجام رسد. پس هر که یکی از کوچکترین این احکام را کم‌اهمیت شمارد و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهی آسمان، کوچکترین به‌شمار خواهد آمد. اما هر که این احکام را اجرا کند و آنها را به دیگران بیاموزد، او در پادشاهی آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زیرا به شما می‌گویم، تا پارسایی شما برتر از پارسایی فریسیان و علمان دین نباشد، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت. (ترجمۀ هزارۀ نو).

در نگاه اول، چنین به نظر می‌آید که مسیح تعلیم می‌دهد که پیروانش باید تمام اصول شریعت و مناسک یهودیان را به‌عمل بیاورند. آیا واقعاً منظور مسیح این بود؟ اگر چنین بود، پس چرا خودش بر خلاف آنها عمل می‌کرد؟ چرا چنین برداشتی در سایر تعالیم او یافت نمی‌شود؟ باید به فرمایش مسیح و مطالبی که او در دنبالۀ این آیات بیان فرمود، به‌دقت توجه کنیم.

نخست آنکه مسیح فرمود آمده تا تورات و نوشته‌های انبیای یهود را تحقق بخشد، یعنی به آنها جامۀ عمل بپوشاند یا اینکه پیشگویی‌ها را متحقق سازد. و می‌بینیم که او همین کار را در تمام طول زندگی‌اش، و خصوصاً در مصائب و مرگ و زنده شدنش انجام داد.

 

دوم آنکه او به عملی ساختن احکام و اهمیت دادن به آنها اشاره می‌کند و می‌فرماید که پارسایی (یا دینداری) پیروانش باید با پارسایی فریسیان و علمای دین یهود متفاوت و حتی از ایشان برتر باشد. منظورش چیست؟ برای یافتن پاسخ، باید به آیات بعد توجه کنیم. مسیح چند مورد از احکام تورات را ذکر می‌کند، مانند احکام مربوط به قتل، ، طلاق، سوگند، انتقام و محبت کردن. اما او در هر مورد بُعد جدیدی به آنها می‌بخشد. او به عمق احکام تورات می‌نگرد، نه به ظاهر آنها. برای مثال، در مورد مجازات قتل می‌فرماید که نه تنها ارتکاب قتل، بلکه خشم گرفتن نیز سزاوار مجازات است. نه تنها ارتکاب عمل ، بلکه نظر شهوت انداختن نیز کاری است. او به عمق احکام تورات می‌رود.

سوم آنکه باید دید منظور از تورات و نوشته‌های پیامبران چیست. قبل از هر چیز باید توجه داشت که در نوشته‌های انبیای یهود بعد از موسی، حکم جدیدی به توراتِ موسی اضافه نشد. انبیای یهود فقط قوم اسرایئل را تشویق می‌کردند که احکام موسی را نگاه دارند. می‌ماند احکام تورات یا شریعت موسی. شریعت موسی شامل سه نوع احکام بود، احکام مدنی، احکام آیینی یا مناسک و احکام اخلاقی. احکام مدنی شامل مقرراتی می‌شد که مربوط به ادارۀ مملکت بود. اینها تنها زمانی قابل اجرا بود که بنی اسرائیل مملکتی مستقل داشته باشند و پایتخت آن اورشلیم باشد. بعد از ویرانی اورشلیم و معبد مقدس آن در سال ۷۰ میلادی، هیچ یهودی‌ای دیگر قادر نیست این احکام را به‌جا آورد، چه برسد به مسیحیان. احکام آیینی نیز عمدتاً شامل نظام قربانی‌ها می‌شد، و مواردی نظیر نگاه داشتن روز سبّت (شنبه)، ختنه، طهارات و غیره. مسیح یا این احکام را تحقق بخشید یا مفهومی به آنها داد. منظور از تحقق بخشیدن این است که او با قربانی شدن بر روی صلیب، نظام قربانی‌های تورات موسی را به اوج خود رسانید. لذا مسیحیان دیگر نیازی به تقدیم قربانی ندارد. در خصوص ختنه و طهارات نیز مسیح آنها را به مفهوم ‌شان رسانید. اکنون دیگر لازم نیست اجباراً کسی ختنه شود، تنها به این منظور که مقبول خدا واقع گردد. آنچه مسیح انجام می‌دهد، ختنۀ دل است، نه جسم. فراموش نکنیم که خودِ یهودیان نیز احکام مربوط به طهارات را به‌خاطر جنبۀ بهداشتی آنها رعایت نمی‌کردند، بلکه صرفاً برای اینکه به‌لحاظ آیینهای عبادت، نجس نباشند. اما به دلیل اینکه مسیح پیروان خود را به‌واسطۀ خون مقدس خود مقبول خدا می‌سازد، نیازی نیست این احکام به این منظور انجام شوند. بدیهی است رعایت طهارات اگر به‌منظور رعایت بهداشت صورت گیرد، بسیار نیز نیکو است.

نوع سوم احکام تورات که منظور نظر عیسی بود (با توجه به آیات مربوط به خشم و و طلاق و غیره)، احکام اخلاقی تورات است. اینجاست که مسیحیان باید احکام تورات را مهم بشمارند و آنها را به‌انجام برسانند، آن هم آن گونه که مسیح تعریف کرد، نه طبق تعریف انحرافی فریسیان و علمای دین یهود. منظور این است که مسیح به عمق این احکام و قصد واقعی آنها توجه داشت. چه فایده‌ای دارد که انسان قتل نکند، اما دلش پر از بغض و کینه و غیظ باشد؟ پس می‌بینیم که مسیح به احکام اخلاقی تورات، بُعدی جهانی و کلی می‌بخشد. در چنین حالتی است که احکام تورات برای مسیحیان لازم‌الاجرا است. اوج این احکام، محبت به همنوع است، چه به دوست و چه به دشمن.

باز باید تذکر دهم که امروزه، خودِ یهودیان نیز قادر نیستند احکام مدنی و آیینی خود را به‌جا بیاورند، زیرا یا در سراسر دنیا، در کشورهای مختلف زندگی می‌کنند، یا اگر هم در کشور مدرن اسرائیل زندگی کنند، نظام اداری مملکت کلاً تغییر یافته است. احکام آیینی و خصوصاً نظام قربانی‌ها مطلقاً قابل اجرا نیست، چرا که دیگر نه معبدی در اورشلیم وجود دارد، و نه کاهنی. یهودیان اگر بسیار مؤمن باشند، باید به احکام اخلاقی تورات متمسک باشند. شاید یکی از معدود احکامی که یهودیان امروزه رعایت می‌کنند، ذبح حیوانات خوراکی به‌طریق کوشر است، و نیز تعطیلی روز شنبه.

حال به ذکر یکی دو مثال از زندگی مسیح می‌پردازیم. در انجیل متی، فصل ۱۲، آیات ۱-‏۸، رویدادی اینچنین ثبت شده است: در آن زمان، عیسی در روز شبّات (همان شنبه) از میان مزارع گندم می‌گذشت. شاگردان او به‌علت گرسنگی، شروع به چیدن خوشه‌های گندم و خوردن آنها کردند. فریسیان چون این را دیدند، به او گفتند: نگاه کن، شاگردانت کاری انجام می‌دهند که در روز شبّات جایز نیست.”. پاسخ داد: مگر نخوانده‌اید که داوود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟ به خانۀ خدا در آمد و خود و یارانش نان تقدیمی را خوردند، هر چند خوردن آن برای او و یارانش جایز نبود، زیرا فقط کاهنان بدان مجاز بودند. یا مگر در تورات نخوانده‌اید که در روزهای شبّات، کاهنان در معبد، حرمتِ شبّات را نگاه نمی‌دارند، و با این همه بی‌گناهند؟ به شما می‌گویم کسی در اینجاست که بزرگتر از معبد است! اگر مفهوم این کلام را درک می‌کردید که می‌گوید، طالب رحمتم نه قربانی، دیگر بی‌گناهان را محکوم نمی‌کردید. زیرا پسر انسان صاحب شبّات نیز است. (ترجمۀ هزارۀ نو).

در این رویداد، مسیحْ مفهوم جدیدی به روز سبّت یا شبّات می‌بخشد. او اولاً نیاز واقعی انسان را بالاتر از حکم تورات قرار می‌دهد، و ثانیاً خود را صاحب شبّات می‌خواند، و ثالثاً خود را برتر از معبد مقدس اورشلیم معرفی می‌کند. مسیح مفهوم جدیدی به دین یهود بخشید.

مسیح در رویدادی دیگر فرمود: هیچ کس پارچۀ نو را به جامۀ کهنه وصله نمی‌نزد، زیرا وصله از جامه کنده می‌شود و پارگی بدتر می‌گردد. و نیز شراب نو را در مشکهای کهنه نمی‌ریزند، زیرا مشکها پاره می‌شود و شراب می‌ریزد و مشکها از بین می‌روند. شراب نو را در مشکهای نو می‌ریزند تا هر دو محفوظ بماند. (متی ۹:‏۱۶-‏۱۷). مقصود مسیح این بود که احکام او که شکل تازه‌ای از احکام تورات بود، باید در نظامی جدید قرار گیرد، نه اینکه آنها را در مشکهای کهنۀ یهودیت ریخت.

نوشته آرمان رشدی 

 

 


ارزش جان یک زن در اسلام به میزان 580 گرم طلا ، کمتر از بیضه چپ مرد است!

 

خوب دوستان با همدیگر جزوه کوچک قانون اساسی نظام ولایت فقیه در ایران را باز می کنیم تا با قوانین اسلامی بیشتر آشنا بشیم! البته به نظر من اگر از اون به جای کتاب جوک استفاده کنیم بهتره ! قبل از شروع کار  قانون مجازات اسلامی در ماده 297 را عینا مرور می کنیم .

ماده 297 : دیه ، قتل مرد مسلمان یکی از امور ششگانه زیر است که قاتل در انتخاب هر یک از آنها مخیر(دارای اختیار) است .

1_ یکصد شتر سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشد .

2_ دویست گاو سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشد .

3_ یک هزار گوسفند سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشد .

4_ دویست لباس سالم و بدون عیب از حله های یمن .

5_ یک هزار دینار مسکوک سالم و غیر مغشوش که هر دینار یک مثقال شرعی طلا به وزن نخود است .

6_ ده هزار درهم مسکوک سالم و غیر مغشوش که هر درهم به وزن 6/12 نخود نقره باشد .

در ادامه مقدار طلای مندرج در بالا را بر حسب گرم ، بر حسب سکه پهلوی و بر حسب انس محاسبه میکنیم .

هر نخود معادل 48/3 گرم میباشد .( هر مثقال 24 نخودی 64/4 گرم است .) پس هزار سکه نخودی طلا میشود 3480 گرم طلای خالص . وزن هر سکه طلای پهلوی 13598/ 8 گرم است که 322382/7 گرم طلای خالص دارد . با تقسیم مقدار طلای خالص موجود در هزار سکه طلای فرض بر مقدار طلای خالصی که در هر سکه طلای پهلوی وجود دارد ، میتوان تعداد سکه طلای پهلوی را محاسبه کرد .

میزان این دیه بر حسب انس به شرح زیر است .

تقریبا 112 انس  ً 1/31 گرم ( مقدار هر انس ) 3480 گرم وزن کل طلای خالص با توجه به مقدار انس طلای دیه ، میتوان مبلغ آن را در بازار لندن و به نرخ بین اللمل نیز حساب کرد . به طوریکه خواهیم دید ارزش جان یک زن در نظام اسلامی ، نصف این مقدار و ارزش بیضه چپ مرد دو سوم این مقدار میاشد . یعنی ارزش بیضه چپ مرد بیش از 79 سکه طلای پهلوی ( 580 گرم طلا ) از ارزش جان یک زن بیشتر است !

یکی از خنده دارترین و در عین حال ناراحت کننده ترین اصول نام برده ماده 435 آن قانون ، به شرح زیر میباشد .

ماده 435 _ قطع دو بیضه دفعتا دیه کامل و قطع بیضه چپ دو ثلث دیه و قطع بیضیه راست ، ثلث دیه را دارد .

تبصره : فرقی در حکم مزبور بین جوان و پیر و کودک و بزرگ . معلول و سالم و مانند آن نیست .

به این ترتیب در صورت مقایسه ارزش بیضیه چپ مرد با ارزش جان یک زن که دیه آن نصف دیه کامل میباشد متوجه میشویم که فقط ارزش بیضه چپ مرد به میزان یک ششم از ارزش تمام جان یک زن گرانتر است !

غالبا تاکنون در هنگام خواندن این ماده ، این مسئله مطرح می گردید که اگر فرضا یک زن و مرد به دعوا و مشاجره بپردازند و زن به نحوی به بیضه چپ مرد آسیب وارد کند ، مرد میتواند با خیال راحت زن را به قتل برساند و بعد از بازماندگان مقتوله تفاوت دیه بیضه چپ خود را مطالبه کند ! از این طریق حتی چند میلیون هم طلب کار می شود

اما هیچکس نمیتواند تصور نماید که این فرضیه غیر محتمل ، روزی در عالم واقع صورت حقیقی به خود گیرد و تحقق یابد و زنی که به تخم  ، آسیب رسانده است توسط خدای ماده روی زمین به قتل برسد ! این واقعه در ارتباط با یکی از بدبختیهای بسیار بزرگی است که بر جامعه ایران تحمیل گردیده و از نظر ها موهبتی بزرگ محسوب میشد ، و آن جنگ خانمان سوز ایران و عراق است .

در جریان این جنگ هزاران زن جوان که شوهرانشان در جبهه ها کشته شده بودند برای در یافت جیره ارزنده و استفاده از دهها نوع مزایا و امتیاز از جیب مردم ایران مجبور شدند که به سوی بنیاد شهید روی آورند و از این طریق هر یک از نمایندگان خدا توانستند به هر میزان که میتوانستند این ن و دخترا را صیغه کرده و تصاحب کنند . بهانه ها هم این بود که این ن جوان هستند و احتیاج به مرد دارند و اگر نیاز طبیعی آنها را برآورده نکند ، گناهی عظیم مرتکب خواهند شد ! چرا که موجب رواج فحشا میشود .

تعداد این ن بیوه و نیازمندان به قدری زیاد بود که مجبور شدند در تهران خانه به اسم خانه های عفاف و بنیاد ازدواج تشکیل داده و به نحوی کاملا مشروع نیازهای جنسی امت اسلام را برطرف سازند ! گفته میشود یکی از ان متنفذ و وابسته به بنیاد شهید که جهت حمل سهمیه خانواده شهدا به مکه ، جرو رهبران گروه بوده ، به یکی از صیغه های زیبای خود بیش از دیگران علاقه داشته و به همین جهت تاکنون و بارها این صیغه را جزو خدمه گروه و با پرداخت مخارج بنیاد شهید به مکه برده است.

این زن ، یک دختر زیبا از شوهر شهید خود داشته که  بیست و یک ساله بود . این دختر که حاج آقا را به جای پدر خود میشناخته ، مدتی متوجه شده بود که بوسه های حاج آقا یا پدرش دیگر مانند گذشته نیست و از احساس پدری خارج شده است . وی چندین مرتبه این موضوع را به مادر خود گفته بود ، ولی مادرش باور نکرده بود .

حاج آقا در رابطه با کارهای دفتری بنیاد شهید از دخترش کمک میخواهد .یک روز صبح که حاج آقا و دختر خوانده اش در اتاقی مشغول کار بوده اند ، حاج آقا به دربان مسجد میگوید که درب مسجد را ببندد و دیگر کسی را در آن روز راه ندهد تا همه دفاتر و مدارک مرتب شوند . بعد حاج آفا وارد اتاق کار شده و درب را از داخل قفل میکند و به زور در صدد به دخترش بر میآید و دختر هم با لگدی جانانه به میان پاهای حاج آقا کوبیده و با سرعت خود را به تراس رسانده و با گریه و فریاد دربان مسجد و مردم را به کمک طلبیده است .

معمولا اغلب مساجد در صبحها درهایشان را میبندند و کسی جز دربان و احیانا اعضای خانواده وی در آنجا نیست . به همین جهت جز سرایدار کسی در آنجا نیست تا به دختر کمک کند . دختر با التماس و خواهش از دربان درخواست کمک میکرده است . اما دربان در همان لحظه حاج آقا را میبیند که با حال زار و بدون عبا و عمامه ، در حالیکه دست راستش را در میان پاهای خود قرار داده بود از پشت سر دختر پیدا شد و با سرعت پاهای دختر را از زمین بلند کرده و او را با سراز ارتفاع به حیاط مسجد پرتاب میکند .

کمی بعد جسد بیجان دختر را همراه با حاج آقای رنگ پریده که ظاهرا و یا واقعا فریادش از درد به هوا بلند بوده و مرتب با قسم به خدایش خود را بی گناه معرفی میکرده ، با تاکسی به بیمارستان خاتم الانبیا انتقال داده میشوند .

بلافاصله دستگاهای امنییتی مشغول تحقیق میشوند و به چند نفری که کمابیش موضوع را فهمیده بودند دستور میدهند تا یک کلمه از این ماجرا به کسی چیزی نگویند و با افزودن مبلغی بر سهمیه مادر دختر از بنیاد شهید و تهدید مادر از او میخواهند تا هیچ شکایتی از حاج آقا مطرح نکند .

بعد از چند روز ماموران امنیتی پرونده بیماری حاج آقا را همراه خود او از بیمارستان خارج میکنند و با اینکه کسی از حاج آقا شکایتی نکرده بود، اما با وجود یک شاهد عینی در هنگام وقوع قتل در مسجد و چند نفر مطلع از جریان امر ( مادر دختر ، راننده تاکسی و…) مصلحت در آن میبینند تا دادگاه ویژه ت به یک درخواست رسیدگی کند !

در جریان این تصمیم دادگاه ویژه ت در شرح حادثه حاج آقا اعلام میکند که : مقتوله همواره از این که مادرش صیغه من بوده ، ابراز ناخرسندی میکرده و در آن روز از من خواست که صیغه مادرش را پس بدهم . چون من این درخواست را قبول نکردم لذا بین ما مشاجره رخ داد و بعد هم دختر با گفتن این جمله که : حالا که مادرم را طلاق نمیدهی ، من هم کاری میکنم تا دیگر نتوانی کاری انجام دهی و با لگد چند بار محکم به میان پای من زده و بعد برای اینکه آبروی مرا بریزد به جلوی تراس رفته و همانطور که زلیخای گناهکار به یوسف بی گناه تهمت زد ، او هم با فریاد من بی گناه را گناهکار قلمدادکرده است .

من هم در حالیکه از شدت درد به خوب میپیچیدم و از طرفی آبروی اسلام را در خطر دیدم ، خواستم تا او را از این کار بازدارم اما نمیدانم چطور شد که دختر خودش به صحن مسجد سقوط کرد !

سرانجام دادگاه ویژه ت با توجه به موافقت خود حاج آقا در مورد پرداخت دیه قتل ، او را مم ساخته است که دیه کامل یک زن را به مادر دختر پرداخت کند . ولی با توجه به گواهی بیمارستان و پزشکی قانونی مبنی بر اینکه بیضه چپ حاج آقا معیوب شده ؛ مادر دختر محکوم شد تا دیه بیضه چپ حاج آقا را به حاجی پرداخت کند !  اما حاج آقا از حق خدایی خود صرفنظر کرد و به دادگاه اطلاع داد که این مبلغ را به مادر دختر میبخشد !

یک نتیجه گیری جالب این می شه:                  جايگاه زن در اسلام: جائی ميان بيضه های چپ و راست يک مرد

نکته عجیب دیگر این است که فرق بیضه چپ با راست آقایان چیست که دیه چپیه 2 برابر راستیه است! شما می دونید؟


چطور می توانم بدانم که کدام دین درست است؟

 شکی نیست که ادیان مختلفی در جهان وجود دارد که یک چالشی است که بدانیم کدام درست است. نخست، اندیشه هایی را به طور کلی بر موضوع در نظر می گیریم و سپس به این نگاه کنیم که چطور وارد موضوع شویم بگونه ای که واقعاً بتوانیم به نتیجه گیری درستی درباره خدا برسیم. چالش پاسخهای متفاوت به یک موضوع بخصوص، فقط منحصر به موضوع دین نمی شود. مثلاً اگر به ۱۰۰ تا دانش آموز ریاضی، مسئله پیچیده ای را بدهید که حل کنند، محتملاً خیلی از آنها پاسخ اشتباه می دهند. اما آیا این بدان معنی است که پاسخ صحیحی وجود ندارد؟ اصلاً اینطور نیست. فقط کافی است به کسانی که پاسخ اشتباه دادند، اشتباهشان را نشان دهید و تکنیکهای لازم برای رسیدن به پاسخ درست را بدانند.

چطور درباره خدا می توانیم به حقیقت دست یابیم؟ ما از روش شناسی نظام مندی استفاده می کنیم که برای این منظور طراحی شده که با استفاده از آزمونهای مختلف حقیقت، حقیقت را از اشتباه جدا سازد و نتیجه پایانی، مجموعه ای از نتایج درست باشد. آیا می توانید تصور کنید یک دانشمند به آزمایشگاه برود و صرفاً برخی چیزهای را بی دلیل و به طور نامنظم با هم مخلوط کند و به نتیجه پایانی برسد؟ یا یک پزشک به طور تصادفی داروهایی را به بیمار بدهد و امیدوار باشد که حالش را خوب می کند؟ نه دانشمند و نه پزشک این رویکرد را اتخاذ نمی کنند؛ در عوض، آنها از شیوه های نظام مندی استفاده می کنند که منطقی، دارای اسلوب، مستدل، و با مدرک هستند تا به نتیجه پایانی درست برسند.

با این تفاسیر، چرا فکر کنیم که الهیات (مطالعه ی خدا) باید فرق کند؟ چرا باور داشته باشیم که به شیوه اتفاقی و نامنظم می توانیم به آن بپردازیم و با این حال به نتایج درستی دست یابیم؟ متاسفانه، این رویکردی است که خیلی ها اتخاذ می کنند و یکی از دلایلی است که چرا این همه ادیان وجود دارند. با این گفته، ما اکنون به این سوال بر می گردیم که چطور به نتایج درستی درباره خدا برسیم. چه رویکرد نظام مندی باید استفاده شود؟ نخست، لازم است که چارچوبی را برای سنجش ادعاهای متفاوت حقیقت برقرار کنیم و سپس نیاز به یک نقشه راهنما داریم که با دنبال کردن آن به نتیجه درستی برسیم. چارچوب خوبی برای استفاده بدین منوال است:

۱٫سازگاری منطقی  ادعاهای یک نظام اعتقادی باید از لحاظ منطقی با یکدیگر سازگار باشد و به هیچ وجه با یکدیگر تناقض نداشته باشد. مثلاً هدف نهایی آیین بودایی، خلاصی خود از تمام امیال است. اما شخص باید تمایل داشته باشد که خود را از تمام امیال خلاص کند، که این یک تناقض و اصل غیر منطقی است.

۲٫کفایت تجربی  آیا شواهدی وجود دارد که از نظام اعتقادی پشتیبانی کند (مدارک عقلانی، شواهد خارجی، و )؟ طبیعتاً تنها کار درست این است که برای ادعاهای مهم دلیل و برهان بخواهیم تا اظهارات تایید شوند. مثلاً مورمونها تعلیم می دهند که عیسی در آمریکای شمالی زندگی کرد. اما مطلقاً هیچ عدله یا شواهد باستان شناسی وجود ندارد که از این ادعا پشتیبانی کند.

۳٫ربط وجودی  نظام اعتقادی باید با واقعیت، آنگونه که ما می شناسیم مطابقت داشته باشد و باید تفاوت معناداری در زندگی طرفدارانش ایجاد کند. به طور مثال، دئیسم ادعا می کند که خدا فقط چرخ جهان را به حرکت انداخت و با کسانیکه در آن زندگی می کنند فعل و انفعالی ندارد. چنین اعتقادی چطور بر رفتار روزانه فرد تاثیر می گذارد؟ واضح است که نمی گذارد.

وقتی چهارچوب بالا را در مبحث دین به کار می بریم، به ما کمک خواهد کرد که به دید درستی از خدا برسیم و به چهار پرسش بزرگ زندگی پاسخ خواهد داد”۴
۱٫منشا  ما از کجا آمده ایم؟
۲٫اخلاقیات  چگونه باید زندگی کنیم؟
۳٫معنا  مقصود زندگی چیست؟
۴٫سرنوشت  بشر به کجا می رود؟

اما چطور می توان این چهارچوب را درباره خدا بکار برد؟ رویکرد گام به گام پرسش و پاسخ یکی از بهترین تاکتیکهاست. با محدود کردن فهرست پرسشهای ممکن به پرسشهای زیر می رسیم:
۱٫آیا حقیقت مطلق وجود دارد؟
۲٫آیا منطق و دین با هم آمیخته می شوند؟
۳٫آیا خدا وجود دارد؟
۴٫آیا خدا می تواند شناخته شود؟
۵٫آیا عیسی خداست؟
۶٫آیا خدا به فکر ماست؟

نخست لازم است بدانیم که آیا حقیقت مطلق وجود دارد. اگر وجود نداشته باشد، آنگاه واقعاً نمی توانیم از هیچ چیزی مطمئن باشیم، در آنصورت یا به لاادری گری (ندانم گرایی) می رسید و مطمئن نیستید که آیا می توان واقعا از چیزی شناخت پیدا کرد، یا یک کثرت گرا می شویم که هر موضعی را می پذیریم چرا که مطمئن نیستیم کدامیک درست است.

حقیقت مطلق

برخی می گویند که چیزی به عنوان حقیقت مطلق وجود ندارد، بلکه اتخاذ چنین موضعی بجای اینکه اینکه به نتیجه مطلوبی برسد، بازدارنده است مثلاً نسبی گرایان می گویند تمام حقیقت نسبی است،” اما باید پرسید: این جمله مطلقاً درست است؟ اگر درست است پس حقیقت مطلق وجود دارد؛ اگر درست نیست، پس چرا آن را لحاظ کنیم؟ پست مدرنیسم هیچ حقیقتی را تصدیق نمی کند، اما یک حقیقت مطلق را اظهار می کند: پست مدرنیسم درست است. بنابراین، حقیقت مطلق انکارناپذیر است.

در ضمن، حقیقت مطلق طبیعتاً محدود است و متضاد آن را نمی تواند شامل شود. دو بعلاوه دو می شود چهار، و هیچ پاسخ دیگری ممکن نیست. در هنگام مقایسه ی جهان بینی ها و نظامهای اعتقادی متفاوت، این نکته حساس می شود. اگر یک نظام اعتقادی دارای مولفه هایی است که درستی آن به اثبات رسیده است، در آنصورت هر نظام اعتقادی رقیب که ادعاهای متناقضی با آن دارد باید غلط باشد. همچنین ما باید در نظر داشته باشیم که حقیقت مطلق تحت تاثیر میل و خلوص نیت قرار نمی گیرد. هرچقدر هم که شخص با خلوص نیت، دروغی را بپذیرد، باز هم دروغ است. و هیچ میل و اشتیاقی در جهان نمی تواند چیزی که غلط است را درست گرداند.

پاسخ پرسش اول این است که حقیقت مطلق وجود دارد. در اینصورت، لاادری گری، پست مدرنیسم، نسبی گرایی، و شک گرایی همگی دیدگاههای غلط هستند.

این ما را به پرسش بعدی می رساند که آیا برهان یا منطق را می توان در موضوعات دین مورد استفاده قرار داد؟ برخی می گویند که امکان پذیر نیست، اما چرا نه؟ حقیقت این است که منطق در بررسی ادعاهای بسیار مهم است زیرا به ما کمک می کند درک کنیم که چرا برخی ادعاها را نباید راه داد و برخی دیگر را باید پذیرفت. منطق مطلقا در خلع سلاح کردن کثرت گرایی بسیار مهم است (کثرت گرایی می گوید که تمام ادعاهای حقیقت، حتی آنهایی که با یکدیگر در تضاد هستند، مساوی و معتبر هستند).

مثلاً اسلام و یهودیت ادعا می کنند که عیسی خدا نیست، در حالیکه مسیحیت ادعا می کند که عیسی خداست. یکی از قوانین اساسی منطق، قانون عدم تناقض است که می گوید چیزی نمی تواند در آن واحد و در همان مفهوم، هم A” باشد و هم غیر A”. وقتی این قانون را درباره ی ادعاهای یهودیت، اسلام، و مسیحیت اعمال می کنیم، بدان معناست که یکی درست است و دو تای دیگر نادرست. عیسی نمی تواند هم خدا باشد و هم خدا نباشد. منطق اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرد، سلاحی است بر ضد کثرت گرایی چرا که به روشنی نشان می دهد که ادعاهای متناقض حقیقت نمی توانند هر دو درست باشند. این قانون منطق، کل این طرز فکر را که برای تو درست است اما نه برای من” واژگون می کند.

منطق همچنین کل این قیاس را که کثرت گرایان استفاده می کنند که تمام راهها به بالای کوه می رسد” باطل می کند. منطق نشان می دهد که هر نظام اعتقادی مجموعه نشانه های خودش را دارد که به مکانهای کاملاً متفاوتی در آخر اشاره می کند. منطق نشان می دهد که تمثیل صحیح جستجو برای حقیقت بیشتر به مانند یک جاده ی پر پیچ و خم هست  یک مسیر به حقیقت رهمنون می شود، درحالیکه دیگر مسیرها به مرگ می انجامد. تمام ایمانها ممکن است به صورت سطحی شباهاتهایی با هم داشته باشند، اما در آموزه های مرکزی شان تفاوتهای شگرفی دارند.

نتیجه این است که می توانید از برهان و منطق در مقولات دین استفاده کنید. در اینصورت کثرت گرایی (باور به اینکه تمام ادعاهای حقیقت به یک اندازه درست و معتبر هستند) خط می خورد، چرا که غیر منطقی و متناقض است که باور داشته باشیم ادعاهای حقیقت که کاملاً با هم متضاد هستند، هر دو درست باشند. سپس به این پرسش بزرگ می رسیم: آیا خدا وجود دارد؟ آتئیستها و طبیعت گرایان (که هیچ چیزی در ورای این کیهان و جهان فیزیکی را قبول نمی کنند) می گویند نه، وجود ندارد.” هرچند که کتابهایی نوشته شده و بحثهایی در طول تاریخ در این باره شدت گرفته است، اما واقعاً پاسخ این سوال دشوار نیست. برای جلب نظر، ابتدا باید این پرسش را پرسید که چرا به جای هیچ چیز، اصلاً چیزی داشته باشیم؟ به عبارت دیگر، شما و هر چیز اطرافتان چطور به اینجا رسیدید؟ در اینجا به سادگی می توان استدلال برای خدا را مطرح کرد:
چیزی وجود دارد.
شما چیزی را از هیچ چیز بدست نمی آورید.
بنابراین، یک وجود ضروری و ازلی وجود دارد.

وجود خودت را نمی توانی انکار کنی زیرا باید وجود داشته باشی تا وجود خودت را انکار کنی (که این استدلال به شکست می رسد)، بنابراین نخستین فرض بالا صحیح است. هیچ کسی اعتقاد ندارد که می توانی چیزی را از هیچ چیز بدست آوری (یعنی هیچ چیز” جهان را آفریده باشد)، بنابراین فرض دوم درست است. بنابراین فرض سوم باید درست باشد و یک وجود ازلی باید وجود داشته باشد که مسئول هر چیزی است.

این موضعی است که هیچ آتئیست متفکری انکار نمی کند؛ آنها صرفاً ادعا می کنند که جهان هستی وجودی است ازلی. اما مشکل این موضع این است که تمام شواهد علمی به این واقعیت اشاره می کند که جهان هستی آغازی داشته است (بیگ بنگ”). و هرچیزی که شروعی داشته باید علتی داشته باشد؛ بنابراین، جهان هستی علتی داشته و ازلی نیست. از آنجا که تنها گزینه های موجود به عنوان سرچشمه ازلیت، یا یک جهان هستی ازلی است (که ثابت شد درست نیست) یا یک خالق ازلی، پس تنها نتیجه منطقی این است که خدا وجود دارد. پاسخ به پرسش وجود خدا مثبت است و آتئیسم را به عنوان یک نظام اعتقادی معتبر رد می کند.

خب، تا اینجای کار نمی گوید که چه نوع خدایی وجود دارد، اما تا همین جای کار، یک کار کلی انجام می دهد و اینکه تمام ادیان وحدت وجودی را خط بزند. تمام جهان بینی های وحدت وجودی می گویند که جهان هستی خداست و ازلی است. و این اظهاریه نادرست است. پس هندوئیسم، بودیسم، یائینیسم، و تمام دیگر ادیان وحدت وجودی به عنوان نظامهای اعتقادی معتبر خط می خورند.

در ضمن، ما چیزهای جالبی را درباره ی خدایی که جهان هستی را آفریده می آموزیم. او:
• 
در ذات، مافوق طبیعی است (چرا که خارج و جدا از خلقت خود وجود دارد).
• 
او بی نهایت قدرتمند است (که همه چیزهای شناخته شده را آفریده باشد)
• ازلی است (قائم به ذات است، چرا که خارج از زمان و فضا وجود دارد).
• 
حاضر مطلق است (او فضا را آفریده و محدود به آن نیست).
• 
بدون زمان و بدون تغییر است.
• 
شخص مند است (وجود غیر شخصی نمی تواند شخصیت را بیافریند).
• 
واجب و ضروری است (چرا که هرچیز دیگری به او وابسته است).
• 
بی نهایت و مفرد است (چرا که نمی توانید دو بی نهایت داشته باشید).
• 
گوناگون و در عین حال دارای وحدت است (چرا که طبیعت گوناگونی را نشان می دهد).
• 
هوشمند است (به حد اعلی، تا هر چیزی را بیافریند).
• 
هدفمند است (چرا که هرچیزی را عامداً آفرید)
• اخلاقی است (هیچ قانون اخلاقی نمی توند بدون یک قانون گذار وجود داشته باشد).
• 
مهربان و با توجه است (در غیر این صورت هیچ قوانین اخلاقی ای داده نمی شد)

این وجود، خصوصیتهایی را بسیار شبیه به خدای یهودیت، اسلام، و مسیحیت نشان می دهد، که تنها ایمانهای اساسی ای است که پس از حذف آتئیسم و وحدت وجود باقی ماندند. همچنین توجه داشته باشید که یکی از بزرگترین سوالات در زندگی (سرمنشا) اکنون پاسخ داده شده است: ما می دانیم که از کجا آمدیم.

این ما را به پرسش بعدی می رساند: آیا می توانیم خدا را بشناسیم؟ در این نقطه، چیزی مهمتر از نیاز به دین جایگزین آن می شود، یعنی نیاز به مکاشفه. اگر بشریت قرار است این خدا را خوب بشناسد، این بر عهده خداست که خودش را به خلقتش آشکار سازد. یهودیت، اسلام، و مسیحیت، همگی ادعا می کنند که کتابی دارند که مکاشفه خدا به انسان است، اما پرسش اینجاست که کدام یک واقعاً درست است (به فرض اینکه یکی از آنها درست باشد)؟ با کنار زدن تفاوتهای جزئی، اختلاف اصلی بر سر دو مقوله است: یکی عهد جدید در کتاب مقدس و دیگری شخص عیسی مسیح. اسلام و یهودیت هر دو ادعا می کنند که ادعاهای عهد جدید نادرست است، و هر دو انکار می کنند که عیسی خدای مجسم است، درحالیکه مسیحیت اظهار می کند هر دو موضوع درست است.

هیچ ایمانی در کره زمین وجود ندارد که با انبوه شواهدی که برای مسیحیت وجود دارد برابری کند. از تعداد انبوه نسخه های خطی باستان گرفته تا تاریخ نگارش بسیار قدیمی نوشته ها که در حین حیات شاهدان عینی نوشته شده (برخی از نوشتجات فقط ۱۵ سال با مرگ عیسی فاصله دارد)، تا تعدد گزارشات (۹ نویسنده در ۲۷ کتاب عهد جدید)، تا شواهد باستان شناسی که هیچ کدام حتی با یک مورد از ادعاهای عهد جدید تناقض نداشته، تا این واقعیت که رسولان تا به قیمت جانشان ادعا کردند که عیسی را در کار دیده بودند و اینکه او از مردگان برخاست، مسیحیت از لحاظ فراهم آوردن عدله برای پشتیبانی از ادعاهایش در بالاترین جایگاه قرار دارد. وثاقت تاریخی عهد جدید  که گزارش قابل اعتمادی از رویدادهای واقعی آنطور که اتفاق افتاده اند ارائه می دهد  با بررسی تمام شواهد، تنها استنتاج درست است.

در مورد شخص عیسی، چیزهای بسیار غیر معمولی را درباره او می یابیم  او ادعا کرد که خدای مجسم است. سخنان خود عیسی (مثلاً پیش از آنکه ابراهیم متولد شود، من هستم”)، اعمال او (مثلاً آمرزیدن گناهان، پذیرفتن پرستش)، زندگی بی گناه و اعجازآمیز او (که برای اثبات ادعاهای حقیقت خود در برابر ادعاهای مخالف استفاده کرد)، و رستاخیز او همگی از این ادعا پشتیبانی می کند که او خداست. نویسندگان عهد جدید این واقعیت را بارها و بارها در نوشته هایشان تصدیق می کنند.

خب، اگر عیسی خداست، آنگاه آنچه که گفته باید درست باشد. و اگر عیسی گفته که کتاب مقدس عاری از خطاست و در هر آنچه که گفته درست است، این باید بدین معنا باشد که کتاب مقدس در هر آنچه اعلام می کند درست است. همانطور که پیشتر یاد گرفتیم، دو ادعای حقیقت رقیب نمی توانند هر دو درست باشد. بنابراین هر چیزی که در قرآن یا نوشتجات یهودیت است که با کتاب مقدس در تناقض است نمی تواند درست باشد. در واقع، هم قرآن و هم یهودیت مردود می شوند چرا که هر دو می گویند که عیسی خدای مجسم نبود، درحالیکه مدارک چیز دیگری می گویند. و از آنجاییکه می توانیم حقیقتاً خدا را بشناسیم (چرا که خودش را در کلام مکتوب خود و در مسیح آشکار کرده است)، تمام اشکال لاادری گری رد می شوند. در آخر، سوال بزرگ زندگی که اخلاقیات است پاسخ داده می شود، که کتاب مقدس حاوی دستورات روشن است که انسانها چطور باید زیست کنند.

همین کتاب مقدس اعلام می کند که خدا عمیقاً به فکر بشر است و می خواهد که همه او را صمیمانه بشناسند. در واقع او آنقدر به فکر ماست که انسان شد تا به خلقتنش نشان دهد که او دقیقاً چگونه است. انسانهای زیادی هستند که خواستند خدا باشند، اما تنها خدایی که خواست انسان شود، او می تواند آنانی را که عمیقاً دوستشان دارد از جدایی ابدی از او نجات دهد. این واقعیت، ربط وجودی مسیحیت را نشان می دهد و همچنین به دو پرسش بزرگ و آخر زندگی پاسخ می دهد: معنا و سرنوشت. هر شخص توسط خدا برای منظور و هدفی آفریده شده و هر کس سرنوشتی دارد که منتظرش است  یا حیات ابدی با خدا یا جدایی ابدی از او. این استنتاج (و نکته ی انسان شدن خدا در مسیحیت)، دئیسم را نیز رد می کند، که می گوید خدا به امور بشریت علاقه مند نیست.

در آخر، می بینیم که حقیقت غایی درباره خدا می تواند یافت شود و پیچ و خم جهان بینی با موفقیت با آزمودن ادعاهای مختلف حقیقت و کنار زدن دیدگاههای کذب طی شد تا فقط حقیقت باقی بماند. با استفاده از آزمونهای سازگاری منطقی، کفایت تجربی، و ربط وجودی، و پرسیدن سوالات درست، نتایج معقول و راستین درباره دین و خدا حاصل آمد. هرکسی باید موافق باشد که تنها دلیل برای اعتقاد داشتن به چیزی این است که آن چیز درست باشد  نه هیچ دلیل دیگری. متاسفانه باور درست، مقوله ی اراده است، و هرچقدر هم که مدارک منطقی ارائه شود، برخی هنوز می خواهند خدایی حی و حاضر را انکار کرده و یگانه مسیر درست برای هم آهنگی با او را بی توجه باشند.

برچسب‌ها: ادیانمسیحیتعیسی مسیحخدا


 

مونا جعفرآبادی 

25 نوامبر روزی را یادآوری می کند که خشونت علیه ن در ایران و جهان بارها تکرار شده است برای درک عمیقتر از این روز با باز خوانی این روز شروع می کنیم. 25 نوامبر سال1960، در بخش شمالی"جمهوری دومینیکن" جسدهای سه خواهر به نام‌های "پاتریا"، "مینروا"، "ماریاترزا" میرابل، در کنار یک مرداب پیدا شدند. این سه خواهر که از مبارزان‌ فعال علیه دیکتاتوری "رافائل تراخیلو" حکومت مورد حمایت دولت آمریکا بودند، پس از و شکنجه به دست جانیان این حکومت به شیوه فجیعی به قتل رسیدند. هرچند حکومت می‌خواست قتل‌ آن‌ها را یک حادثه رانندگی جلوه دهد، اما به سرعت نوع و قتل آن‌ها، باعث رسوایی آشکار حکومت شد و خواهران میرابل به عنوان سمبل "مبارزه در راه آزادی" با لقب "پروانه‌های فراموش نشدنی" مشهور شدند. شکنجه‌ها و خشونت‌های انجام شده بر روی سه خواهر و نقشی که آنها در مبارزه علیه دیکتاتوری حکومت تراخیلو ایفا کرده بودند، سبب شد در اولین گردهم‌آیی سازمان‌های ن آمریکای لاتین و جزایر دریای کارائیب در بوگوتای کلمبیا، در سال 1981، ن، روز 25 نوامبر را به عنوان"روز جهانی مبارزه با خشونت علیه ن" اعلام کنند. ن، در این همایش، نه تنها خشونت برپایه‌ی جنسیت را محکوم کردند، بلکه هر نوع خشونت علیه ن را از شکنجه و قتل و توسط حکومت‌ها در زندان گرفته تا خشونت‌های روانی و فیزیکی در محیط خانواده و آزار و اذیت و تبعیض در محیط‌های کاری و اجتماع را محکوم کردند.

 

   پس فراموش نکنیم، 25 نوامبر تاکیدی ضروری و دوباره است بر انسانیت. تاکیدی بر اصول برابری و آزادی انسان اعم از زن و مرد در برابر هر موضوع، مساله و فرصتی فارغ از تمایزات جنسی‌شان. سالروزی جهانی که متاسفانه نشان از آن دارد پس از صدها سال اندیشیدن، ظهور تمدن‌ها و تجربه‌های مختلف، همچنان ن در بسیاری از نقاط جهان بالاجبار در وضعیتی فرودست‌تر و تحت فشار و تاثیر یزم مردانه به بهانه و نام‌های مختلفی چون سنت و مذهب و . قرار دارند. و هیچگاه به صلح، آزادی و شکوفایی تمدن بشری دست نخواهیم یافت تا مادامیکه وضعیت ن در جوامع مختلف اینگونه بماند! از زمانی که اولین گردهمایی ن مبارز آمریکای لاتین در سال۱۹۸۱، روز بیست و پنجم نوامبر را "روز جهانی مبارزه با خشونت علیه ن" اعلام کرد، هیجده سال طول کشید تا به‌یمن یک مبارزه بی‌وقفه جهانی توسط ن پیشرو، مجمع عمومی سازمان ملل در سال۱۹۹۹ تصمیم این گردهمایی را به‌رسمیت شناخت. اکنون بعد از گذشت سال‌ها، ن در مقیاس جهانی همچنان با پدیده‌ خشونت روبرو هستند. قتل فجیع خواهران میرابل در سال۱۹۶۰در جمهوری دومینیکن به‌سبب مبارزه علیه دیکتاتوری "رافائل تراخیلو" انگیزه‌ای گشت که جهان متوجه ابعاد این خشونت عریان گردد. با وجود این‌که در بسیاری از کشورهای جهان قوانین منع خشونت تصویب شده است ولی آمارها نشان می‌دهند که بطور متوسط سی و پنج در صد ن در جهان خشونت را تجربه کرده‌اند. البته این رقم در برخی از کشورها به‌هفتاد درصد هم می‌رسد. این آمارها بیانگر آن است که خشونت علیه ن یک پدیده جهانی است و ن در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری تا کشورهای پیرامونی آماج این خشونت‌ها هستند. نظام سرمایه‌داری تلاش کرده امر خشونت علیه ن را یک امر طبیعی جلوه دهد و مبارزه علیه این خشونت را نیز مطابق الگوهای کلیشه‌ای خود در جامعه تثبیت نماید.

 

  در ایران نیز با رویکرد آمرانه علیه ن تمام سنت و روابط طبقاتی و مردسالارانه دیرپا، در آمیزش با ایدئولوژی داعشی و قوانین زن ستیز شرایطی را به‌وجود آورده است که ن در گسترده‌ترین ابعاد، آماج خشونت‌های اجتماعی و خانگی قرار می‌گیرند و هم در پهنه‌ گسترده و جلوه‌های گوناگون دست به‌مقاومت و مبارزه می‌زنند. زیرا که نباید فراموش کرد جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیسش اولویت برنامه‌های خود را ساخت و نمایش جهانی کشور اسلامی» قرار داد. این برنامه به شکلی که مد نظر حاکمان جمهوری اسلامی‌ست، با گوناگونی عقیدتی شهروندان و واقعیت جامعه ایران همخوانی نداشت و ندارد. از اینرو حکومت در چهار دهه گذشته با به کارگیری ت‌های قهری در صدد محقق کردن هدف خود برآمده است. در همین راستا، از ابتدای حیات جمهوری اسلامی، حجاب ن به عنوان یکی از بارزترین نشانه‌های نمایش کشور اسلامی» مورد توجه حاکمان قرار گرفت. با تحمیل حجاب اجباری به تمام ن جامعه، پیام دلخواه حاکمیت برای نشان دادن تمایز با "غرب" و سبک زندگی "غربی" به دنیا مخابره شد. در عین حال، به کارگیری ت‌های اجباری و تنبیهی در رابطه با حجاب اجباری باعث کنترل و قدرت‌نمایی به آن بخش از جامعه شد که در مقابل تغییر سبک زندگی و هویتش اعتراض و مقاومت میکرد.

 

  در چهل سال گذشته کسانی که معتقد به رعایت حجاب به شکل دلخواه جمهوری اسلامی نبودند تبعیض و خشونت سیستماتیک دولتی را تجربه کرده‌اند. از جمله مصادیق تجربه تبعیض و خشونت در نتیجه ت‌های مربوط به جا انداختن حجاب اجباری در جامعه، از دست دادن شغل در صورت مخالفت با حجاب اجباری، به خصوص در سال‌های اول بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در نتیجه ت "پاکسازی و تصفیه" وزارت‌خانه‌ها، ادارات و سازمان‌های دولتی‌ست. کنترل، توهین، تحقیر و تهدید توسط حراست اماکن دولتی مثل فرودگاه‌ها، دانشگاه‌ها، دادگاه‌ها، ورزشگاه‌ها و زندان‌ها، در طول سالها تبدیل به بخشی‌ از تجربیات روزانه گروه وسیعی از ن در شهرهای مختلف ایران شد. همینطور اعمال خشونت روانی و فیزیکی که عامل آن مأموران گشت‌ارشاد در اماکن عمومی و مأموران حکومت در بازداشتگاه‌ها هستند از مصادیق آشکار خشونت علیه ن است.

 

 در مدت این چهل سال نیز ن بیکار ننشسته­اند، ن نه تنها گام به گام جای پای خود را در تمام جنبش‌های رادیکال اجتماعی تحکیم بخشیده­اند بلکه به نیروی بالقوه قدرتمندی برای دگرگونی عمیق در جامعه ایران تبدیل شده‌اند. وقتی زنی شجاع در صف مقدم هزاران تن از کارگران هفت تپه با اعتماد به‌نفس تمام به‌ بالای سکو رفته و همه را به‌ مبارزه مشترک علیه غارت دسترنج‌شان فرا می‌خواند، وقتی ن آزاده در صف اول اعتصابات سراسری معلمان قرار می‌گیرند، وقتی دختران دانشجو شعار کارگر، معلم، دانشجو اتحاد، اتحاد را سر می‌دهند، وقتی تعداد ن در بند از نوع فعال ی تا خبرنگار و فعال مدنی از مردان مبارز پیشی می گیرند، وقتی ن خیابان انقلاب بر بلندی‌ ایستاده وحجاب این نماد خشونت ایدئولوژی داعشی  و آپارتاید جنسیتی را به‌زیر می‌افکنند، همه و همه بیان آشکار این امر است که ن نه تنها حاضر نیستند به ‌این تبعیض و نابرابری و به ‌این خشونت نهادینه شده تن در دهند،‌ بلکه عزم کرده‌اند که یکی از ارکان انقلاب برای به زیر کشیدن نظام موجود باشند.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دفتر ازدواج کرج سردفتر دکتر محسن کردبچه روزهایمان تا یکی شدن... علوم تربیتی